![]() |
![]() |
سکوت صدائی پر از شکایت صدائی دیگر پر از شکایت سکوت صدائی پر از گذشت صدائی دیگر با طنین گذشت سکوت احساس عشق باز هم سکوت تائیدی بر گفته هایت مینهم و چیزی را که گفته بودم به عمل نزدیک میکنم عهد میبندم برای تغییر آماده باشم و بارها دیده ام که تو نیز برای تغییر آماده بوده ای عهد بسته ایم که تغییر جزئی از زندگیمان باشد نه اینکه همدیگر را در کل تغییر دهیم اما جزئیاتش را از نو خواهیم ساخت و به کل آسیبی نمیرسانیم چه بسا که زیباتر هم بشود مگر نه اینکه تغییر دکوراسیون خانه فضائی میآفریند جدید و خواستنی پس ما هم در چیدمان رفتارمان تغییراتی میخواهیم که همیشه ما را تازه و بکر نگه دارد مهربانم آری میپذیرم گله ات را و البته تنها پذیرش نه، من چیزی را که باعث ناراحتی تو شود را اصلاح خواهم کرد اما خوشحالم که تو اشتباه من را با اشتباهی دیگر به من گوشزد نمیکنی برای عاشق ماندن و عشق ورزیدن تغییر را مپذیرم دوست دارم یادآوری: فراموشی ح و م و جریمه 2800
سلام به همه آنانی که عاشقند یا میتوانند عاشق باشند و یا آنها که میخواهند عاشق باشند خدایا از تو سپاسگذارم که به قلبم اجازه عاشق شدن را عطا کردی به روحم توان معشوق بود را دادی و ممنون که اصلاً کلمه عشق را برایم معنا کردی خدایا ممنون که کسانی را آفریدی که بی دریغ دوستمان بدارند و کسانی را آفریدی که دیوانه وار به آنها ابراز عشق کنیم خدایا خداوندا ما عشق را از تو به ارث بردیم و بابتش گاهی بهائی گزاف پرداخته ایم اما باز هم احساس برنده بودن داریم چرا که عشق می ارزد به تمام این جهان پهناور و از تو هم ممنونم عزیزم که قدر عشقم را دانستی و البته خودت عاشقانه بوده ای و مانده ای هنوز بر سرپیمان عشق ممنون که بر لب درگاه در که ایستادی غمم را بدرقه کردی که وجودم را به صرف شادی مهمان کنی دوستت دارم ژاله ها .شبنم صبحگاهی هم حتی به اشک شوق من و تو حسادت میکنند. و من به داشتن چون توئی بالیدم و تو برای داشتن من شکرانه دادی و چقدر عشقی که داریم برایم زیباست چرا که نه من عاشق توام فقط و نه تو ،من عاشق توام و تو عاشق من من معشوقه توام و تو معشوق من چقدر دوست دارم که عاشق بمانیم تمام تلاشم را خواهم کرد برای عشق و ای خداوندگار عشق عنایتی بر ما داشته باش تا قدر دان عشق باشیم دیروز که ندیدمت گوئی سالی بر من گذشت دیوارها سایه تو را از من طلب میکردند درخت خانه حضور نورانیت را میخواست و دستان سردم هزار بار از تو پرسیدند چشمانم به هر سمتی میگشت شاید تو را ببیند و گوشهایم طنین صدایت را در همه جای خانه میشنید بوی خوشت را میخواستم نفس بکشم پاهایم از من میگریخت و دستانم بی اختیار به سمت تلفن میرفت اینها همه گذشت من داشتم میخوابیدم اما حالا نوبت خیالت بود که در جان و دلم رقصی عجیب به پا کند مهربانم خوابیدم اما حالا نوبت خوابت بود خوابت را دیدم صبح بیدار شدم سوار ماشین حالا نوبت اس ام است بود خدایا ممنون که لحظاتم را با عزیزی چون او پر میکنی
از من سوال کردی
آیا عشق فراموش شدنی ست
آیا محبت از یاد خواهد رفت
و یا کمتر خواهد شد
میدونم که یه کم میترسی
هرگز
هرگز
مهربانم ما عشقمان را از دست نخواهیم داد تا خودمان نخواهیم آری هر وقت فکر ما و جسم ما احساس کرد برای عاشقی دیگر مجالی نمیخواهد آن روز عشق خواهد مرد شاید هم نیمه جانی از آن باقی بماند
اما این را به خوبی میدانم که عشق جنون آمیز شاید جای خود را به مهر و محبت وافر بدهد اما بدون جایگزین شدن نخواهد مرد
صبح به من گفتی : حتی اگر روزی این عشق کمتر شود به خاطر این روزهای خوشی که با هم داشیم (در این ایام) برایم قابل تحمل است و تحمل خواهم کرد، بسیار از تو خوشنود شدم
ولی گلکم از خدایم میخواهم که به ما نیروئی بدهد عظیم ،که در ته همه مشکلات تپش ضربان عشق را بشنویم و اگر داشت از کار میافتاد به او شکی بدهیم یا از کمکهای اولیه کمکی بگیریم و نفسی مصنوعی به او بدهیم و او را دوباره به زندگیمان برگردانیم
مهربان شیرینم میخواستم از تو خواهش کنم اگر کاری میکنم که از عشق تو میکاهد به خاطر عشقمان به من بگوئی تا سوهانی بر روح عشقمان نکشم و من نیز برای تو چنین خواهم بود
اگر این آیه که میگوید مومنان آینه همند را خوانده ای باید بگویم تو آئینه ای بسیار صاف و صیقلی هستی میتوانم خود را در تو ببینم اگر ببینم ذره ای از مهر تو کم شود خواهم فهمید که انعکاس عملی است نادرست از جانب من ، پس در رفع آن خواهم کوشید و از تو نیز چنین میخواهم عزیز جان
مهربانم اشتباهات کوچک وقتی جمع میشوند و بازگو نمیشوند گاهی به دردی جانکاه تبدیل میشوند که به راحتی از آن نمیتوان گذشت بیا با هم کوچکترین حرفمان را هم بازگو کنیم
بیا ای تکیه گاه روزهای سخت با من سخنان خوبت را بگو و مرا عاشقتر کن همانگونه که تا کنون بر عشقم افزوده ای باشد که از تو به خاطر تمام خوبیهایت اگر اندکی بی مهری دیدم بر تمام محبتت ببخشایم و صد البته که به خود نیز چنین خواهم آموخت که برای تو بهترین سخنانم را بگویم تا اگر روزی روزگاری ناراحتت کردم به خاطر تمام عشقم مرا ببخشائی
دوست دارم و این را تو بهتر میدانی و میخواهم همیشه دوستت بدارم و از تو نیز چنین میخواهم
خدایا به ما در این راه سخت کمک کن
ما جز تو هیچ تکیه گاه مطمئنی نداریم
سلام
سلام دوستان عزیزم
عید فطر بر همه شما مبارک باشه انشاءاله عیدیتونو از خدا گرفته باشید و یا به همین زودی بگیرید.
واقعاً بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است
و برای من داشتن تو از همه دنیا بهتر و خواستنی تره
عزیزم همیشه دوستت داشتم اما میتونم بگم الان از همیشه بیشتر و بهتر
روزهای عمر من و تو میگذره و خدا رو شکر به یاری خود خدا هر روز حسّم نسبت به تو ، به زندگیمون و به آینده مون بهتر میشه
عیدت مبارک عزیزم عیدت مبارک
خدایا شکرت این عید رو هممون روزی قرار بده که بهترین ها رو بهمون بدی
خدایا بازم ممنون و تشکر بابت همه چی
سلام به همه دوستان گل و مهربان
سلام به عشقم
سکوت برازنده ما نیست
وقتی میتوانیم به جوابی شیرین دلی را شاد کنیم
سکوت برای ما ساخته نشده
آری عزیز جان عشق برازنده پالایش است
تا خالص و ناب شود
و تو عزیز دل لازم است بدانی که تو را در هر شرایطی دوست داشته و میدارم
همگان را برای تو میخواهم و تو را برای وجود خوب و مهربان خودت
همسر دوست داشتنی من
عشق کم نمیشود حتی زمانی که سکوت میکنی
ولی راه حل عشق سکوت نیست
عشق طغیان گر است و سکوت هم که بکنیم فوران میکند
عشق با سکوت من و تو, ساکت و ساکن نمینشیند
بیا عشق را فریاد کنیم وقتی گوشی هنوز برای شنیدن عاشقانه ها باقی است
بیا گوشهایمان را به شنیدن کلماتی حاوی عشق عادت دهیم
بیا زبانمان را بیاموزیم عاشقانه تر در گوش دیگری نجوا کند
هر چند تا کنون هم فقط عشق بوده که بر زبان ما جاری شده
بیا چشمهامان را به قول سهراب عزیز بشوئیم و حتی زیباتر از این که میبینیم ببینیم
مهربانم دوستت دارم
هر چند بهای این دوست داشتن سنگین باشد
هرگز – هرگز از من نخواهی شنید حتی یک بار- که بانوی نازک دل تو چیزی از مهرش به تو کم شود وقتی که اینقدر عاشقانه دوستم داری. گاهی فقط شکایتی است اندک از باب خالی نبودن عریضه
و هرگز این را نشنیده ام و میدانم که نخواهی گذاشت بشنوم که دوستم نداری
راستی این شغر فروغ فرخزاد را هم برایت مینویسم چون بسیار زیباست
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه میکارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتشها
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب به جای می ماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانه من
روح سوزان آه مرطوب من
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زین دریچه باز
خفته در پرنیان رویا ها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیاها
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم ‚ تو ‚ پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو بار دیگر تو
آنچه در من نهفته دریاییست
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفانی
کاش یارای گفتنم باشد
بس که لبریزم از تو می خواهم
بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریا ها
بس که لبریزم از تو می خواهم
چون غباری ز خود فرو ریزم
زیر پای تو سر نهم آرام
به سبک سایه تو آویزم
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
یادآوری: 70 هزار
راستی دوستان عزیز با اجازه شما من هر روز ساعت 10 تا 12 وبلاگمو آپ دیت میکنم (بروز رسانی) و از همه دوستانی که نسبت به من لطف دارند و مطالبم را میخوانندو آنانی برای متنی که مینویسم نظر میدهند ممنونم
سلام دوستان عزیز و گرامی
منو ببخشید ولی امروز انگار تمام توانم برای نوشتن رو از دست دادم تمام توانمو
همه همشو
شاید نوبت اینه که امروز دلداریم بدین یا اینکه کمی منو سر شوق بیارید
نمیدونید الان که اینو دارم مینویسم چه حال بدی دارم
کسی هم که باید هوامو داشته باشه متاسفانه در دسترس نیست خدایا خسته ام یه کاری بکن
توانم را بیشتر کن خدایا
پاهایم را استوار تر کن تا با استقامت بیشتری بر زمینت قدم بردارم
نیروئی به من ده که عشقم را بتوانم حفظ کتم
روزگاری در این شهر به دنبال کور سویی از عشق بودم ولی نمیدیدم
روزگاری بود که چشمانم در کاسه چشم به هر طرف که مینگریست و کسی که ذره ای بتوان از او نور عاریت گرفت نمیدید
سالها بود که هوائی را نفس میکشیدم که از عشق سرشار نبود
آری حریص شده بودم به چشیدن طعم خوشبختی و نمیشد که بیابمش
تا تو آمدی
حالا در این دالان زندگی چون قدم میزنم میبینم دستی در دست من است که گاهی تند تند قدم بر میدارد و من مجبورم به دنبالش بدوم و گاهی نیز که میبیند من خسته ام آرام تر میرود گاهی حتی میایستد تا من نفسی تازه کنم و گاه وزن سنگین مرا به پشت میکشد
باورم نمیشود عزیز بانوی کسی شده باشم که خود بسیار عزیز است
و از آن بیشتر باور نداشتم که دو نفر معشوق به هم برسند - بدون جنگ با زمانه و بی مهری او که حال باور میکنم که خداوند بسیار بزرگتر و مهربانتر از چیزی است که در ذهن من بیاید.
و بد نیست اقرار کنم گاهی هنوز فکر میکنم خواب میبینم خوابی شیرین
یک روز تو به من گفتی که چگونه باورکنم که خوابم یا بیدار پس تو مرا بیدار کن اگر خوابم و من گفتم نه عزیزم تو بیداری اما خود من هم نمیدانستم که خوابم یا بیدار و تو در رویا به من این را میگوئی یا در بیداری
اکنون منی نیست-من توام
تو نیستی بلکه خود منی
نه منم و نه توئی
فقط ما مانده از من و تو
بزرگ همسر مهربانم
شاید بانوی خانه ات گاهی مشکلات خسته اش کند اما از تو خسته نخواهد شد
ما با هم هستیم و با هم خواهیم بود
ما به قلعه مشکلات یورش خواهیم برد و آن را فتح خواهیم کرد حتی اگر که وقتی فتحش کردیم از هوش برویم و چندین روز نیمه جان آنجا باشیم اما به فتح کردنش میارزد
دستانت را به من بده دستان من برای یاری آماده است
باید بیلی برداریم و پی خانه عشقمان را محکم کنیم
بیا بنّائی بیاموزیم باشد که خشت دیوارمان را طوری بگذاریم که تا ثریا کج نرود.
بیا هر آنچه را که لازم است در این زندگی بدانیم را فرا گیریم
دستانت را به من بده....
از همه دوستانی که این مطلب رو میخونن و همه اونهائی که هم میخونن و هم نظرشونو برای من مینویسن ممنون و سپاسگذارم
شاهزاده قصه های من
روزگار همچنان میگذرد و من روز به روز بیشتر تو را در دشت عشقم ملاقات میکنم .
سوار بر اسبیم .
با هم مسیری را با دو اسب مجزا اما کنار هم میپیمائیم .
سبزه زار زندگیمان دارای گلهای فراوانی شده است ما با عشق گلها را شکوفا کردیم و با اشک شوق آبشان دادیم
ما در این راه صخره های کوچکی میبینیم ما از روی آن میپریم و یا آن را دور میزنیم
آری سختی ها را با هم رد میکنیم بی آنکه به زمین بیافتیم
گاهی فرشی از عاطفه کنار جویبار محبت پهن میکنیم و کنار هم استراحت میکنیم
پاهایم را در آب آن میگذارم چقدر خنک و آرامش بخش
هنوز کوههائی پیش رو داریم باید کوه نوردی بیاموزیم
آری باید بیاموزیم دره های صعب العبور را چگونه بپیمائیم با کمک هم
البته میدانیم پشت کوه باغی زیباست میوه خواهیم دید در آن باغ
باری درختان باغمان را باید هر از چندگاهی حرص کنیم
از محصول باغمان ، مقداری به دیگران خواهیم داد و به جای آن چیزی خواهیم گرفت
شاه من آری آن موقع تو شاه سرزمین خواهی بود و من ملکه همسر شاهی زیرک و مهربان
میخواهم صبر کنم آری میخواهم کنارت بمانم و تا رسیدن به کوهها لحظه شماری کنم
چرا که میدانم پشت کوه چیست
راهی دراز در پیش است دستم را بگیر
دستان گرمت نمیگذارد سرما را حس کنم
دستانت را به من بده
دستانت را به ...
* به بایگانیم هم ممنون میشم سر بزنید البته جسارت نباشه اگه دوست دارید
به نام خدا
سبدم پر شده از حس غریبی امروز
شاید از دیدن رویت ببریم بنده نسیبی امروز
دل من سخت برایت شده است تنگ امروز
و دل تو شده از بخت بدم سنگ امروز
سالهاست که میخواهم برایت بنویسم
مدتهاست که میخواهم بگویم
دیر زمانیست که بغضم میخواهد بترکد و بگریم اما نمیشود
میخواهم بگویم دوست دارم در بین هر بغض و سکوت
میخواهم بگویم عزیزم دوستت دارم دربین اشک و آه
ادعای دین ندارم ادعای هیچ ندارم اما ادعای خواستن همراه را دارم حتی اگر فکرم اشتباه است
همه چیز را با تو میخواهم
گاهی که میبینم همراهی لازمه با من نمیشود با خود میاندیشم شاید به اندازه کافی دوستم نداری
اما با عمل و زبان ثابت میکنی که دوستم داری
باشد باشد ادوستم داری قبول
اما من نیز بسیار دوست میدارم که با کسی که دوستم دارد لحظه ای کاری را بکنم که دوست دارم
آری من نیز دوستت میدارم و چون دوستت دارم همه چیز را در کنار تو میخواهم
گاهی که این حضور از من دریغ میشود غمم میگیرد هر چند عدم حضور علتی قابل توجیه داشته باشد
آری درست است گاهی حتی بعضی خواست ها خودخواهی است اما اتفاقی بدی نمیافتد اگر کسی بخواهد کمی خودخواه شود (البته نه همیشه) و عشقش نیز به اورا در این خودخواهی یاری مختصری کند(خودخواهی اینکه بخواهم همراه من باشی در آنجا)
یاریم کن ای عشق دیروز و امروز و فردا - حتی وقتی خودخواه میشوم اما در همان حال نیز همراهیت را میجویم .با من همراه شو حتی اگر علاقه ای به انجام آن نداری.
درد حقیقی انسانها ختلافات نیست- عدم همراهیست
درد حقیقی همه آدمیان این کرده خاکی خواستن یک همراه است برای تمام لحظات - و دیگر هیچ
همراهی چون تو عزیز و خوب
دوستت دارم و میدانم همراه خوبی برای من خواهی بود
یادآوری :امامزاده
چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
پلینازم من
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
احوال نامه
اوضاع نامه ای مشوش
روز پدر
عشق
بازم دارم خواب میبینم
تولدانه مادرانه
شیپوری چی خبری آورده
عید مبارکی
همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
[عناوین آرشیوشده]
![]() |
![]() |