به نام خدا
سبدم پر شده از حس غریبی امروز
شاید از دیدن رویت ببریم بنده نسیبی امروز
دل من سخت برایت شده است تنگ امروز
و دل تو شده از بخت بدم سنگ امروز
سلام به همه دوستان
سلام به رامین خوش خواب
شعر بالا میدونم با بقیه نوشته هام فرق داره ولی خوب ته مایه طنز داره یه کم
عزیزم سلام
مهربون گلم سلام
همراه و همسفر من در این وادی عجیب دنیا سلام
چقدر هوا عالی شده نه عزیز
منو به یاد روزهائی میاندازه که با چه عشقی توی روزای بارونی و برفی با هم قرار میزاشتیم و همیدگه رو میدیدیم جمشیدیه با اون چائیای داغش یادت میاد البته اون موقع زمستون بود ولی نمیدونم چرا به محض اینکه هوای سرد بهم میخوره یاد اون روزای سرد اما گرم خودمون میافتم چقدر بهمون خوش میگذشت یادته رامین
چقدر مواظب من بودی که روی برفا یه وقت نخورم زمین خودت توی سرازیری یک قدم جلوتر میرفتی تا اگه سر خوردم تو مانع باشی
یادته تا من میگفتم آخ قلبت میریخت و وقتی میفهمیدی چیزی نیست به من میگفتی نکن این کارو رویا انگار قلبم از کار میایسته وقتی میگی آخ
الهی قربونت برم با اونهمه محبتت البته الانم همین طوره
آره خوب درک میکنم الان ماه رمضونه و آدم گشنه - و خسته تره و کوه و گردشو تعطیل کردیم قصدم نق زدن نبود
فقط .... فقط .........خوب فقط دلم خواست که با هم بریم بیرون توی هوای سرد
آی بازم یاد بیرون رفتنامون افتادم یادته گوشی موبایلتو میزاشتی برام آهنگ بخونه و برای اینکه خوب بشنوم میزاشتیش توی کلاه کاپشن من بعد من با کلی ذوق بهت میگفتم :ببین رامین آدما صداهارو از پشت گوششون بهتر میشنون و تو که توی سربالائی پشت سرم بودی برام هی حرف میزدی و من منم هی میخندیدم
و تو میگفتی الهی همیشه بخندی
خوب دیگه سیر در گذشته فعلاً بسه به آینده نزدیک فکر کن مثلاً 10 روز دیگه میتونی منو ببری گوه
باشه ؟؟؟
خوب تا بعد