سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشه، روشنی می آورد و غفلت، تاریکی . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----631676---
بازدید امروز: ----1-----
بازدید دیروز: ----33-----
خاطرات یک زندگی عاشقانه

 

نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
دوشنبه 86/12/27 ساعت 10:45 صبح

سلام دوستان خوبم

سلام دلم برا همتون تنگ شده

برای همتون

یه سری اتفاقات خوب برام افتاده که خیلی خوشحالم

و یکی دیگه از مهمترینشون یه سورپرایز دیگه است از طرف رامین خان گل پسر

و اما قضیه این سورپرایز

من یه سرمایه گذاری با برادرم انجام دادم که خیلی بهم فشار آورده هم فشار مالی هم فشارهای روانی

خلاصه من اگه خودمو میکشتم پولم میشد یک ملیون انوقت 4 ملیون دیگه کم داشتم و صد البته برادرجانم هم باید 5 میلیون جور میکرد که خوب اون قد من مشکل نداشت

خلاصه به یه حال استیصالی افتاده بودم که نگو و نپرس

اونوقت همش حرص میخوردم و هی اخمو بودم گاهی هم نق و نق و گریه میزدم

از طرفی کارت حقوقشو رامین داده بود دست من و برای اینکه خیال من راحت باشه گفته بود هر چقدر دوست داشتی و لازم داشتی ازش بردار

پس میدونستم که بنده خدا پسر گلیم بیشتر از این نمیتونه کمکی بهم بکنه

خلاصه هی غصه میخوردم که آخه من چجوری میتونم این پولو جور کنم تا اینکه مامانم گفت الان زنگ میزنم و از دائیت برات قرض میگیرم چقدر قرض میگیره ؟؟؟؟؟؟ سه ملیون

حالا من هی غصه که ای داد بیداد گیرم سه تومن از دائی گرفتم یک میلیون نداشته رو چجوری بدست بیارم و هی دغذغه های ذهنم بیشتر میشد

و رامین هم هی منو دلداری میداد که غصه نخور من پارسال که خواستیم خونه بخریم و مشکلی مالی داشتیم خیالم راحت بود چون تو رو داشتم و امسال هم تو منو داری و حق نداری غصه بخوری تا منو داری!!!!!!!!11

تا اینکه شد روز جمعه و شبش خونه مامان اینا دعوت بودیم تولد داداش گلی و آبجی گلی آخه من برادرم متولد 23 و خواهرم متولد 24 اسفنده - از صبح جمعه رامین گفت من باید برم سر کار و هی من اصرار که نرو کمک من باش یه کم خونه تکونی کنم و از اون انکار که نه نمیشه و من باید برم خلاصه رفت
و من و داداشم و پسر عموم افتادیم به جون خونه و تا تونستیم تمیز کاری کردیم آقا تشریف آوردن فکر میکنید کی ؟؟؟6 بعد از ظهر

انوقت یه کم کمک کرد بعدش ازم یه سوالی پرسید::

گفت رویا جون من اگه بخوام کادوی روز زن (حالا روز زن لااقل دو سه ماه دیگه است) بهت بدم دوست داری که جلو خانواده ات بهم بدم یا پیش خودت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟گفتم خوب جلو خودم !!!     و اون دوباره گفت خوب اگه نشه یا وقت نباشه  چطور؟؟؟؟

منم گفتم خوب اون فرق میکنه داشته باشین روز زن ،‏کادوی روز زن ههه ههه ههه

انونقت پاشدیم رفتیم خونه مامان گلی من

کلی سلام و تبریک و تهیت به مناسبت تولک داداش خان و آبجی خانوم گفتیم

و شیرینی خامه ای با چای خوردیم و بعدش نوبت کادو بازی بود ما برای داداشی یه پیرهن خوشگل گرفته بودیم که خودم که خیلی ازش خوشم میومد و به خواهری هم که خشکه حساب کردیم

وسط کادو دادن یکهو برگشته میگه داداش کوچیکه من تولد هر کی باشه حسودیش میشه و باید به اونم کادو بدیم رویا جون تو هم اینجوری هستی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//

 و من گفتم خیلی رفتار بدیه حسادت ولی اگه نتیجه بده مزه میده

وقتی کادوی این دو تارو همه دادن یکهو رامین برگشته میگه خوب حالا نوبت کادوی دختر حسود منه

بفرمائید

!!!!!

و یه پاکت داد دستم یه پاکت بود که توش یه کارت تبریک بود و یه برگه که روش نوشته بود برگ سبزیست تحفه درویش

در برگه رو باز کردم یه سری 5 هزار تومانی بود

من عادت دارم اگه پول هدیه بگیریم بلند بلند میشمرم و اینگونه شمردم

5-10-15-20-25-30-35-40- یکهو دیدم بعدیش 50 هزار تومنیه گفتم وای و شمردم 90 بعدش شمردم 140 بعدش 190بعدش 240 یکهو دیدم بعدیش 200 هزار تومنیه شمردم 440 بعدیش 640 بعدیش 840 بعدیش یک ملیون و چهل بعدیش یک ملیون و دویست و چهل بعدیش  یک ملیون چهارصد و چهل و دوباره 5 هزار تومنی بود که جمعش 60 تومن بود و روی هم یک ملیون و پانصد هزار تومان بود داشتم از ذوق می میردم به خدا

 که رامین گفت این عیدیته

بعدش گفت حالا کارتتو بخون دخترجونم

و با خوندنش قند بود که تو دلم آب شد

(((((((((((فکر نکن

که

فکر میکنم

با این کار

ذره ای محبتهای تو رو میتونم جبران کنم!

فقط خواستم بدونی

چقدر دوستت دارم./

دوستدار همیشگی تو))))))))))))))))

و همه هی دست و هورا و تشویق و ای ول ای ول و کلی بهمون خوش گذشت مشکل مالی من کلی حل شد و به جای چهار میلیون کسری بودجه با 2.5 میلیون مشکل حله

شما ها هم یه ای ول بگین

و از اون روز من شارژ شارژم

و این بود یکی از اتفاقات خوب

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
یکشنبه 86/12/19 ساعت 11:39 صبح

 خونه تکونی یه کم هم به نگاهمون به دلمون و گفتارمون دقت میکردیم و سعی میکردیم با دقت بیشتر و مثبت تری زندگی کنیم

حق رو پاس بداریم و حق بگیم و حق ببینیم

((کاش میشد مردم دانه های دلشان پیدابود))

کاش میدانستند که محبت باید در همه جای جهان پخش شود

 

چقدر از قضاوت ناعادلانه رنج می بریم یا رنجداده ایم خدا میداند

چقدر برای چندمین بار همان اشتباهات همیشگی را تکرار کرده ایم باز هم خدا میداند

چقدر به بدی کاری فکر کرده ایم و باز همان را انجام داده ایم

اشتباهات بشر تمامی ندارد

اشتباهاتی که تکرار مکررات است

 

امیدوارم ذهنمان را کمی مرتب تر کنیم از اشتباهات بشوئیم و راه حلهای بهتری جایگزین کنیم

امیدوارم امسال بتوانیم کمی چیدمان به مغزمان بدهیم و کمی کارهای درست و نادرستمان و آمال و آرزوهایمان را طبقه بندی کنیم

باشد که بهتر زندگی کنیم و بهتر عشق بورزیم و بهتر محبت را بیان کنیم

باشد که رفتارهای آزارگونه نبینیم و آزارگونه رفتار نکنیم

امیدوارم سالی باشد پر از عشق و محبت و شادی برای من برای تو و برای همه انسانهای روی زمین

راستی امسال اولین سفره هفت سین دو نفرمان را خواهیم انداخت و امسال اولین سالی است که به تنهائی برای گذراندن روزهای عیدان برنامه ریزی می کنیم .

10 روزمانده به عید باستانی خوبمام

و ما شمارش معکوس میگیریم

در مطلب بعدی و بالائی تصمیم دارم کمی به شما کمک کنم برای مدل سفره هفت سین و عید منتظر باشید

 

 

امیدوارم

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
شنبه 86/12/11 ساعت 10:21 صبح

سلام

حال و هوای نوروز همه جا هست

هوا عالیه  دم مغازه ها ماهی می فروشند و مغازه ها شلوغ پلوغه

خیابونا ترافیکه و همه ریختن تو خیابانوای مهم و در حال خرید کردن هستن

و ما نیز از روی اجبار تصمیم بر خرید گرفتیم

اما واقعاً از دیروز ساعت 12 تا ساعت 8 شب که رسیدیم خونه هیچ چیزی نتونستم انتخاب کنم چون همه گزینه ها چیزی بود بین بد و بدتر نه خوب و خوبتر

یه جورائی انگار همه چی معمولی بود

و ما دست از پا درازتر برگشتم خونه

روز قبلش هم رفتیم خونه مامان رامین اینا

برای عید هم تکلیفمون روشن شد ما میریم شمال و چند روزی رو اونجا سر میکنیم

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
دوشنبه 86/12/6 ساعت 9:56 صبح

یادآوری نمیخواهد یادت

چرا که خود را با ضرباتی محکمی بر قلبم میکوبد و هر لحظه لرزشی بر قلبم می افکند

در هر نگاهی در هر کنجکاوی و در هر اتفاق تازه ای

تو هستی که که ثابت میکنی بهترین انتخاب من بوده ای به درستی و با چشمانی باز

نمیخواهد من تو را بیاد بیاورم

در هر نقطه از این شهر یاد تو هست و مغزم به هر جایی که میرسد یاد روزی از روزهای عاشقانمان می افتد

نیازی نیست تو را فریاد کنم

گوئی شیدائی و رسوائی عشق بر پیشانی من نوشته شده است

و تو از هر روز بهتر از هر ساعت گذشته بالنده تر و مهربان تر جلوه میکنی

و دلم را بیشتر به یغما می بری

تو راهزنی ان هم راهزنی که به اشارتی دل و دین می بری

تو توانگری

توانگری که عنایتی دنیایم را زیباتر کرده ای

و مهربانی

مهربانی که به مرا به جاذبه محبت مجذوب کرده ای

دوستت دارم آنگونه که لحظاتم بی تو تلخند و زندگی بی مفهوم

زندگی بی تو برایم مفهومی ندارد

و باتو زندگی گوئی بهشت است و خداوند بهشتی برایم در زمین آفرید تا با تو در آن سر کنم

فرشته وار و حوری صفت ببینمت و از شادی لبخندهای پنهان و نیمه پنهان و گاهی هویدا بزنم

خوشحالم که کسی را دوست می دارم که سزوار دوست داشته شدن است کسی که لیاقت عشق را دارد و آن را پاس میدارد

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
شنبه 86/12/4 ساعت 11:3 صبح

سلام

 رامین جانم تولدت مبارک این شعرو تو یکی از وبلاگهای دوستم نرگس جون دیدم و برات میزارم برای دوستان خوب هم لینکشو میزارم

چوب خط می خورد

 

 ورقی دیگر از تقویم 

 

من و دل می نگریم

 

 بیست وهشت شمع در خیال

 

چشم هایت را ببند

 

جشن میلاد تو

 

در تخیل است امسال.

 

آمدی و بودنت

 

بهترین هدیه منست امسال

 

باورم نمی شود

 

ایستاده ای کنار من

 

دست ما بدست عشق

 

بعد از آن همه پریشانی

 

خوب کردی آمدی امید

 

تو دراین جشن کوچک زمستانی.

 

بادکنک های غصه را

 

تکه پاره می کنی و من

 

از صدای ترکیدن غم

 

به غروب فاصله

 

 میکنم دهن کجی

 

و تو به شکلک من

 

بی هوا می خندی!

 

شوق بر سرم می بارد

 

عکس باید گرفت

 

از کنار هم بودن ما

 

به چه روز خوبی

 

حرص گریه در می آید!!!!

 

وقت فوت کردن شمع

 

((رقص شادی در نگاه ماست

 

 فوت کن زود باش مهربان همسر من 

 

حرص گریه در می آید وقت فوت کردن شمع)) اینم خودم اضافه کردم

راستی دیروز مهموم بازی بودو تولد و شمع و اینا رامین جانم هم کلی کادو گرفت از از من و مادرش و مادرم اینا و پدرم و پدرش و خواهر و برادرامون و زن عموش و دائیش

کلی هم هله هوله خوردیم و جاتون خالی بنده هم کلی پیتزا و الویه و سوپ و ژله بستنی و تخمه و آجیل خریده بودم

روز خوبی بود و همه شاد بودند همه

خوب از بحث تولد بیایم بیرون

 

بحث کنکور ارشد رو براتون بگم دوستان گلم

باورتون نمیشه هر کسی که سه ماه فقط سه ماه خونده بود میتونست کارشناسی ارشد مدیریت اجرائی رو قبول بشه

من که خیلی برای خودم متاسف شدم که نخونده بودم ولی با این حال یه ذره امید وارم

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
دوشنبه 86/11/29 ساعت 3:52 عصر

سلام

امروز هم روز جالبیه برام

 کلی برنامه ریزی دارم

کلی حرفای نگفته ولی تا یک شنبه نمی گم

چرا؟؟؟؟؟

حالا؟؟؟؟

آخه دیوار گوش داره موشم گوش داره و البته زبون هم داره که فاش کند اسرار نا پیدا را

 

امروز تاریخ توزیع کارت ورودی کارشناسی ارشده و البته من درس ندیده درس نخونده هم خودمو انداختم قاطی اونائی که کلی درس خوندن

و فقط جهت خالی نبودن عریضه و برای نشون دادن اینکه من همیشه در همه صحنه های اجتماعی حضور دارم و مشارکت میکنم باید برم کارتمو بگیرم و البته میدونید که چرا با اینکه هیچ امیدی ندارم میخوام برم 4 ساعت مغزمو پیاده کنم سر سوالائی که اصلاً نمدونم جوابشون چیه؟؟؟؟؟

نمی دونید؟؟؟؟؟

خوب من میرم چون آب میوه و کیک میدن!!!! تازه درسته درس نخوندم خوب میتونم که ژست درس خونده ها رو به خودم بگیرم و از لابلای گفته هام هی سوتی بدم و همه بفهمند که هیچی بارم نیست دیگه

دوست دارم!!!!!!!!

اصلاً من خوشم میاد کم نیاوردنمو نشون بدم

خوب میرم امتحان میدم به همه میگم خیلی سوالاش سخت بود برا همینم قبول نشدم

تازه اون آب میوه و کیکه بود!!! خیلی خوش مزه است وقتی همه دارن به جواب سوالاشون فکر میکنن من نخونده درس ندیده کتاب به مزه و طعم کیک و آبمیوه فکر میکنم از طبیعت و آدمهای اطرافم لذت می برم . مگه چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شما ها مگه تا حالا از این کارا نکردین

من اینطوریم دیگه !!!!!

برام دعا کنید که این آب میوه و کیک بهم بچسبه و خوش مزه باشه

و سوالا به چشام آشنا بیاد همین جوری الکی تا شایدم همین جوری الکی (عمراً خدائی تا کسی درس نخونه هیچی نمیشه  من تجربه کردم همین من تنبل دوره کارشناسیمو دانشگاه تهران همون معروفه ها همونو میگم قبول شدم آخه خدائی خیلی خیلی درس خونده بود) قبول شدم

الانم که دارم تشریف میبرم برای اهدای کارت

ممنون که بهم دلداری میدید.

تابعد بای


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
یکشنبه 86/11/14 ساعت 12:16 عصر

سلام دوستان خوبم

میدونم که خیلی دیر به دیر می نویسم

اما دست خودم نیست دچار خود سانسوری از نوع حاد شده ام

اما همیشه حرفهایی برای زدن هست

یکیش تمیزی و درست کار کردنه که دیروز اعصاب منو خورد کرده بود

نمیدونم شما تا چه حد به این اصل اعتقاد دارید کار کسی چه بزرگ و چه کوچیک باید درست انجام بشه

حالا چه این فرد آبدارچی باشه چه کارمند و چه مدیر عامل

دیروز یه اتفاق عجیبی افتاد

و اون از این قرار بود

آبدارچی مادیروز صبح ساعت 8 برای من چای آورد

دیدم روی چایی یه چیزی هست اول گفتم ولش کن شاید مال خود چای باشه

ولی بعد که شکر رو ریختم و اومدم همش بزنم دیدم نه داره بدتر میشه یکهو به قاشق نگاه کردم وای خدای من پشت قاشق کره ای بود .

اصلاً انگار یه پارچ آب داغ ریختن رو سر من

آخه من وسواسی نیستم ولی خوب مگه میشه آدم بدش نیاد

فکر کنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!! معلوم نبود اون قاشقو طرفی که گذاشته تو آبدارخونه زده به دهنش یا نه

و تازه کاملاً معلوم بود که این قاشق شسشته نشده چون کرهه همون جوری روش بود

تصمیم گرفتم هر طور شده اعتراض کنم

چائی به دست رفتم واحد پشتیبانی و تا دیدمش گفتم ::

فلانی این چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!اونوقت ایشون بدون هیچ توضیحی سرشو انداخت پائین و چای منو و گرفت و رفت

فکر میکنید چیکار کرد فقط چای منو عوض کرد

منم بیشتر عصبانی شدم

به مسئول خدماتی ها زنگ زدم و موضوعو بهش گفتم آخه این دفعه اول نبود

عین همین قضیه هفته قبل برای همکارم پیش اومده بود

حالا امروز امودم می بینم جای یکیشونو عوض کردن

و یه خدماتی بسیار بسیار تمیز رو به جای یکیشون آوردن آخه میدونید ما دو تا خدماتی دارشتیم جفتشونم شلخته و کثیف

این جدیده اومده از آبدارخونه ما حالش به هم خوره

میگه قوریتونو جرم گرفته لیواناتون کثیفه و شروع کرده به تمیز کاری

حالا جالبتر از اون اینکه :  این آقای شلخته بهش گفته ول کن بابا حال داری ها

تازه معلوم شده لیوانا رو با مایع نمیشسته و فقط میگرفته زیر شیر آب و آب توش میگردونده

وووی دلم به هم خورد

ما همه هی زنگ میزنم به پشتیبانیمون و تشکر میکنیم که این یکی رو آرودن تا پشتش گرم تر بشه و تمیزی رو به اون یکی هم یاد بده

خدای من آخه یه ذره احساس مسئولیت نمی کنن ملت

همینه که ما هی زود به زود سرما خوردگی میگیریم تا میام خوب شیم این بابا یه آلودگیو از طریق ظرف و ظروف به ما منتقل میکنه

چرکولک!!!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه اینم شرح ماوقع دیروز و امروز

 

یه چیز جالب امروز کار دو تا مشتری رو که خیلی عصبی بودن بدون یه ذره نق زدن راه انداختم اونقدر بهم چسبید تازه مشتریه کلی ازم تشکر کرد و ازم خواست بعد از اینکه کارش تموم شد اجازه بدم یه قران بهم هدیه بده منم گفتم نه این کارا چیه من وظیفمو انجام دادم و اون تازه ناراحت شد که من قبول نکردم و صداشو برد یه ذره بالا که من به خاطر بعد معنویش میخوام این قران رو بهتون بدم

و من دیگه لال شدم ولی به من باشه دلم نمیخواد بگیرمش

میترسم اسمش رشوه قلمداد بشه

خلاصه اینجوریاس دیگه

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
چهارشنبه 86/11/10 ساعت 3:16 عصر

سلام دلم براتون تنگ شده

برا رئوفه، مرضیه و همه دوستای خوبم

برای همه اونایی که میان و به اینجا سر میزنن

دلم برای تو هم تنگ شده

روزهامون رو دقت کردین چطور داریم میگذرونیم

تو ترافیک

دیروز هم یکی از اون رویها بود که ما حدود 50 دقیقه دور میدون آزادی سوار اتوبوس گیر کرده بودیم

خیلی سخت بود

از اون سخت تر موقعی که میرسی خونه

خسته بی حوصله نق نقو هاپو !!!!!!!!!!!!

بد اخلاق !!!!!

اما خوشحالم که میتونیم یه مقدار آرامش بگیریم و یه کم بخندیم توی این گیر و دار

عکس و فیلم عروسی رو گرفتیم

خوب شده تقریباً

در گیر و داریم که یه دستگاه دی وی دی بخریم

 

میخواستم بنویسم خسته شدم از این زندگی بعد دیدم راست میگم خسته شدم ولی هر جای این زندگی که بهمون فشار میاره تو با اخلاق خوبت و شوخی های عجیب و غریبت سوژه خندش میکنی

میبینم به خاطر من پاشدی دیشب که من تو آزادی گیر کردم رفتی گل خریدی و اومدی ایستگاه اتوبوس یکی مونده به آخر و اتوبوس ما رو شناسایی کردی و اونوقت سوار شدی و منم با اون سردرد و حواس پرت ندیدمت و تا اومدم کرایمو حساب کنم دیدم تو اونجا دم در داری کرایمو حساب میکنی و گل به دست به استقبالم میای

چقدر تعجب کردم ،‏ تو و اقعاٌ‏خوب میتونی منو سورپرایز کنی

همین چیزاست که نمیزاره خستگیهای این زندگی زیاد روم فشار بیاره

هیمن خوبیهاته که همیشه منو دلگرم کرده خوشحالم که آدم بی خیالی نیستی

هی یادم رفت بگم که تو عالی هستی

و واقعاً دوست داشتنی

خوشحالم که دوست نداری زندگیمون روزمره بشه

راستی نگفتی گل رو از کجا خریده بودی کلک

 

نمیدونم شاید بی ربط باشه ولی ربطش به زمستون بودنه و اینکه نزدیک عیده

 

بوی عیدی ،‍بوی توپ ،‏ربوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو
بوی یاس جا نماز ترمه ی مادر بزرگ
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده ی لای کتاب
با اینا زمستونو سر می کنم
بااینا خستگیمو در می کنم
فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه
شوق یک میز بلند از روی بته های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه ها
با اینا زمستونو سر می کنم
بااینا خستگیمو در می کنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس نا تموم گذاشتن
جریمه های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
بوی باغچه بوی حوض
عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس
توی کوچه گم شدن
توی جوی لا جوردی هوس
یه آبتنی
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
دوشنبه 86/11/8 ساعت 10:43 صبح

توی یه سایت خوب که همیشه میخونمش فرازی از وصیت نامه دکتر علی شریعتی بود که منم اینجا قسمتی ازشو میزارم بقیشو هم برین از تو همون سایت بخونید

 

اینم آْدرسش : http://iryani.blogsky.com

وبلاگ عریان وپوست کنده است

نوشته شده در روز2 بهمن 1386

چه آوازهای ملکوتی که در سکوت عظیم این زمین هست و نمی‌شنوند.

 همه جیغ و داد و غرغر و نق نق و قیل و قال و وراجی و چرت و پرت و بافندگی و محاوره.

وای، که چقدر این دنیای خالی و نفرت بار برای فهمیدن و حس کردن سرمایه دار است! لبریز است!

 چقدر مایه‌های خدایی که در این سرزمین ابلیس نهفته‌است!

زندگی کردن وقتی معنی می‌یابد که فن استخراج این معادن ناپیدا را بیاموزی ...

تنها نعمتی که برای تو در مسیر این راهی که عمر نام دارد آرزو می‌کنم،

 تصادف با یکی دو روح فوق‌العاده‌است، با یکی دو دل بزرگ،

 با یکی دو فهم عظیم و خوب و زیبا است.

 چرا نمی‌گویم بیشتر؟

 بیشتر نیست. «یکی» بیشترین عدد ممکن است.

در پایان این حرف‌ها بر خلاف همیشه احساس لذت و رضایت می‌کنم که عمرم به خوبی گذشت. هیچوقت ستم نکردم. هیچوقت خیانت نکردم

و اگر هم به خاطر این بود که امکانش نبود، باز خود سعادتی است.

 

 ... و عزیزترین و گران‌ترین ثروتی که می‌توان به دست آورد، محبوب بودن و محبتی زاده ایمان،

 و من تنها اندوخته‌ام این و نسبت به کارم و شایستگیم، ثروتمند، و جز این، هیچ ندارم.

... و حماسه‌ام این که کارم گفتن و نوشتن بود و یک کلمه را در پای خوکان نریختم.

 یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه میان من و مردم در کار بود

و جز دلم یا دماغم کسی را و چیزی را نمی‌شناخت

و فخرم این که در برابر هر مقتدر تر از خودم متکبرترین بودم و در برابر هر ضعیف تر از خودم متواضعترین.

 

اینم آْدرسش : http://iryani.blogsky.com

وبلاگ عریان وپوست کنده است

نوشته شده در روز2 بهمن 1386

 


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
    پلینازم من
    گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
    ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
    احوال نامه
    اوضاع نامه ای مشوش
    روز پدر
    عشق
    بازم دارم خواب میبینم
    تولدانه مادرانه
    شیپوری چی خبری آورده
    عید مبارکی
    همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
    وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •