نویسنده رامین / همسر مهربان من
یادش بخیر !
یاد روزایی می افتم که اسممون رو فقط تو قلبای همدیگه نوشته بودیم و هنوز به رسم کیش و آئین شناسنامه هامون سیاه نشده بود ! یاد اون روزایی که تقریبا هر روز و هر شب , سرکار یا وقتی می رسیدیم خونه ؛ اولین کارمون این بود که واسه هم فال بگیریم و بعد با چه ذوقی اون فالها رو یا واسه هم می خوندیم یابا پیام کوتاه می سپردیمشون به دست امواج و منتظر تا وقتی عزیزت بخونه و جوابت رو بده ...؛
و چقدر قشنگ در میومد فالهای رند شیراز !
هنوز هم بیشتر اونا به یادگار تو گوشیم مونده :
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید ...
ساقیا برخیز و در ده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را...
طالع اگر مدد کند دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف ...
غلام نرگس مست تو تاج دارانند
خراب باده لعل تو هوشیارانند ...
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهر ورزی تو با ما شهره آفاق بود ...
حالا که اینا رو می خونم دوباره همون ایام تو ذهنم تداعی میشه , یاد روزای سراسر اضطراب تو و ترس از اینکه آینده چه خواهد شد و ...؟؟؟
اینجا بود که لسان الغیب با کلام دلنشین اش ما رو امیدوار میکرد و می گفت که عاشقی به این راحتی ها نیست ,
الا یا ایها الساقی ادر کاءسا" وناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
.
.
.
تقدیم به تو
چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
پلینازم من
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
احوال نامه
اوضاع نامه ای مشوش
روز پدر
عشق
بازم دارم خواب میبینم
تولدانه مادرانه
شیپوری چی خبری آورده
عید مبارکی
همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
[عناوین آرشیوشده]