اخبار زیادی هست که اتفاق افتاده یا میخواد اتفاق بیافته یکی از اونها تعیین زمان افتتاح مغازمونه
ما از روز پنج شنبه که رفتیم مغازه ببینیم (البته مستحضر هستید که من در اقدامی محیر العقول که به عقل جن هم نمی رسید اول رفتم جنس خریدم کلی بعد تصمیم گرفتم مغازه پدر شوهر جان رو بگیرم توی یه شهرک نزدیک همدان اونخ یکهو کارها به هم پیچید و توش سنگ افتاد این هوا و منم از لجم کنسل کردم و دست به یک اقدام انتهاری زدم و به دوست جون و همکار عزیزم محبوب جون گفتم و با هم شریک شدیم تا همین جا توی تهرون مغازه بزنیم
و همه اینا توی یک روز و اونم سه شنبه قبل اتفاق افتاد فرداش بهش گفتم ننه بیا بریم دنبال مغازه همین جنوب شهر و اینا و پنج شنبه رفتیم که چند تا مغازه ببینیم و در موردشون با همسران محترمون صحبت کنیم که باز هم یکهو از یه مغازه ای خوشمون اومد و همون شب قول نامه اش کردیم و شوهران مظلوممان را در بهت و حیرت فرو بردیم.
اما فرداش جمعه شوهرمون رو بیدار کرده گفتیم: بیا بریم ویترین مغازه بخریم و تا امروز که صبح سه شنبه است برای مغازه 1- ویترین 2- قفسه 3- مهتابی از این جدیدا 4- لامپ های بزرک و لامپهای کوچیکتر با پایه های خوشگل و قفل مخصوص و .... خریدیم و سقفش رو هم گونی زدیم و گلی متحولش کردیم و حالا که رقص نور لیزری میخوایم بخریم تا حسابی متحول شه
و هر شب از روز جمعه تا الان تا ساعت 10 تو مغازه کار کردیم البته بیشتر شوهران مهربونمون
و اینطوری ما داریم به دنیای بیزینس می پیوندیم
کمک فکر همه دوستان رو برای هر گونه پیشنهاد در جهت ترکوندن مغازه باعث خوشحالی بیش از حد ما میشه منتظرتون هستم
چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
پلینازم من
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
احوال نامه
اوضاع نامه ای مشوش
روز پدر
عشق
بازم دارم خواب میبینم
تولدانه مادرانه
شیپوری چی خبری آورده
عید مبارکی
همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
[عناوین آرشیوشده]