دیروز جاتون خالی رفتیم باغ یکی از اقوام رامین جهت خوردن چاغاله
نمی دونید چقدر خوش گذشت
ولی از طرفی من و مامانی رامین کلی دپرس شده بودیم آخه ما هم دلمون میخواست که باغ داشته باشیم
خیلی
هی به بابای رامین گیر دادیم که بابا تو رو خدا بیا این زمینهایتو بفروش توی شهرستان و یه باغ بخر
البته توی عباس آباد همدان هم بخره خوبه ها
خلاصه قربون دل خودمون بریم که هر چی که ببینیم هوس میکنیم داشته باشیم
خدایی اگه باغی چیزی دارین قدرشو بدونید و نفروشیدش
خیلی خوبه
اگه خونه باغ دارین که چه بهتر
دلم همه اینا رو می خواد
دلم یه بقل پر از سبزی میخواد که خودم کاشته باشم دلم بوئیدن گلی رو میخواد که توی زمین خودم باشه
خلاصه این دل لعنتی دست از سر من بر نمی داره و وقتی هم بر میداره چشام بهش یادآوری می کنه که برو گیر بده
دلم میخواد بغل گل آفتاب گردونم وایسم و یه عکس دو نفری با هم بگیریم
دلم صدای پرنده های باغو میخواد
دلم میخواد تابستونا زیر سایه درختی بشینم که سایه سارش محل عبور و مرور ملت نباشه
دلم می خواد برم توی باغ و شعرای عاشقانه رو بلند بلند بخونم بی ترس از اینکه کسی به عقلم شک کنه
دلم میخواد گاهی برم توی اون باغ و یه گوشه ای بشینم و حتی زار بزنم
دلم میخواد موهامو باز کنم و روی سبزه های دراز بکشیم و از لابه لای شاخه های درختا تیکه های اسمونو نگاه کنم
دلم میخواد دم غروب روی تاب بشینم و رامین منو محکم هول بده و من برخورد هوا رو که به شدت روی گونه هام می خوره رو حس کنم
خدا خدای مهربونم یه ذره بهم کمک کن تا بتونم یه خونه باغ زیبا داشته باشم
من عاشق طبیعتم عاشق طبیعت البته خانواده هامونم خیلی دوست دارن طبیعتو
خدایا بهمون کمک کن بتونیم به این آرزو برسیم
چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
پلینازم من
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
احوال نامه
اوضاع نامه ای مشوش
روز پدر
عشق
بازم دارم خواب میبینم
تولدانه مادرانه
شیپوری چی خبری آورده
عید مبارکی
همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
[عناوین آرشیوشده]