سلام
ببخشید که دیر به دیر می نویسم
داریم به آخر سال نزدیک می شیم
فقط 8 روز دیگه مونده به انتهای امسال امسال دومین عیدیه که منو رامین رفتیم سر خونه زندگی خودمون
داریم به اتفاقات تازه توی سال تازه فکر میکنیم
و دوست دارم قلب و روحم رو آماده پذیرش چیزای تازه کنم
یه سال جدید و اگه خدا بخواد فکرهای نو و ناب
دوست دارم بهمون خوش بگذره همینطور به اطرافیانمون
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
صدام گرفته و به سختی صدامو اطرافیان می شنون صدام شده شبیه صدای اردک در حال خفه شدن
رامین همش غصه غصه خوره که چرا تو یکهو اینجوری شدی
مامانم بنده خدا برام پونه فرستاده دم کنم بخورم شما هم بخورید ( دختر عطار باشی)