دلم برای نوشتن تنگ شده
اما راستش این چند وقته خیلی درگیر کارای خونه و زندگی شدم
دلم برای تو هم حتی تنگ شده
برای تو که هر روز ساعت 6 به بعد میبینمت
برای توئی که دلم برات همیشه میتپه
دلم حتی برای خودم هم تنگ شده
زندگی داره راه خودشو میره و ما رو هم داره دنبال خودش میکشه
گاهی تند تند میدوئه و راه رو با سرعت زیادی طی میکنه اون موقع است که من احساس میکنم چون نمیتونم بهش برسم طنابش دور گردنمو اذیت مکینه آخه همین طوری روی سطح هموار و ناهموار زندگی منو پی خودش روی زمین میکشونه گاهی جاهایی از بدنم زخمی میشه
گاهی ازش میخوام که آرومتر بره و قبول میکنه گاهی هم التماس میکنم که آرومتر پیش بره و حرفمو گوش نمیکنه
چه میشه کرد زندگیه دیگه
گله و شکایت بی فایده است باید نیرو داشت و پا به پاش رفت
قوی تر شدیم اما
میدونم گاهی تو هم همین حسها رو داری
میدنم
اما باید قوی تر هم بشیم
گاهی فکر میکنم دوست دارم اونقدر قوی بشم که من زندگی رو دنبال خودم بکشم بهش دستور بدم که زود باش دیگه تنبل خان بدو بیا
برای قوی تر شدن به حضورت به دستهات و چشمهات نیاز دارم
به قلبت که محتاج محتاجم
بیا به هم کمک کنیم قوی تر باشیم
کمکم میکنی آیا؟؟؟
چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
پلینازم من
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
احوال نامه
اوضاع نامه ای مشوش
روز پدر
عشق
بازم دارم خواب میبینم
تولدانه مادرانه
شیپوری چی خبری آورده
عید مبارکی
همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
[عناوین آرشیوشده]