هوای خانه بارانی است
هوای حرف بارانی است
هوای دل که طوفانی است
صدایم بغض دارد در پس حرفم
سکوتم اشک
دردم آه
درون فکر من دردی مرا بیدار میدارد
و چشمانم تمنای کمی خواب از تنم دارد
و من معذور هستم از اجابتهای پی در پی
و من محسور دردم
در خودم خواهم شکست امروز
و من را دیده بارانی است
شهر بارانی
آسمان و دشت بارانی
خدایا چشمهایم ،سخت خسته ، سخت رنجور
به عشقی بی نهایت دور خیره
تمنای کمی آسایش از گیتی مرا دیوانه میدارد
و آیا دوست هم بارانی است امروز
هوای خانه آیا بعد این باران به یک رنگین کمان اندیشه ای دارد
هوای دیده بارانی است
هوای شهر بارانی است
و من چتری ندارم میشود یک دوست چترش را گشاید از سر مهر و
به صد آواز
برایم عشق را معنا کند اینجا
و من اما چنان خستم که گر فرصت بدست آرم
سرم را روی کتفش سخت بفشارم
و خوابی ژرف در گرمی چشمانش
و در خوابم کسی دست مرا بوسید
نگاهش کردم ،او ، او بود
همان که سخت در آغوش او خوابم
و چشمان پر از مهرش مرا می دید
کسی در خواب من بودکه من را دوست میدارد
نگاه دیده بارانی است
ولی از شوق
تکانی میخورم اینک و چشمم باز میگردد
خدایا او هنوز اینجاست
به گونه دستی میکشم ای وای
خدایا گریه کردم من به خوابی سخت یا که این گریه در وقت هشیاریست
و تو میخندی از شکّم ولی چیزی نمیگویی
چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
پلینازم من
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
احوال نامه
اوضاع نامه ای مشوش
روز پدر
عشق
بازم دارم خواب میبینم
تولدانه مادرانه
شیپوری چی خبری آورده
عید مبارکی
همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
[عناوین آرشیوشده]