سلام اوضاع خوبه
البته هنوز مادر بزرگ رامین تو بیمارستانه
زخم بستر گرفته و دلم براش ریش میشه واقعاً
خیلی زخم بستر بده و اینم چون همه دستگاه ها بهش وصل بوده و در یک حالت به پشت خوابیده بوده یه عالمه پشتش زخم شده اونم از نوع بد
حالشم که هنوز تو کما است و بنده خدا مامان رامین همین طور روزها رو یکی در میون تو بیمارستان می گذرونه و ما هم که به نظر میاد کمی افسرده ایم
من روزی 2 یا سه ساعت مطالعه می کنم برای فوق لیسانس آزاد
و هر روز دارم به راه هایی فکر می کنم که بتونم هزینه اش رو جور کنم
برام دعا کنید البته خیلی مونده از حالا تا اردیبهشت وقت دارم که بخونم و اگه خدا بخواد قبول بشم
رامین هم که در دولتی قبول نشده و البته شاید شاید در تکمیل ظرفیت قبول بشه ولی اونم قراره که دانشگاه آزاد شرکت کنه و امتحانش آذر ماهه
و البته خدا به داد برسه شهریه های من و اون که سر به فلک می کشه
ولی من مطمئنم که ما از پسش بر میایم
و بهای پیشرفتی رو که می خوایم بدست بیاریم پرداخت می کنیم
من یه کم خواب آلو شدم مثلاً دیشب از ساعت 8 تا خود 6:20 صبح خواب بودم و البته رامین هم همین طور شاید به خاطر این استرسهایی که داریم به خاطر مادر بزرگش دانشگاهمون و اوضاع فعلی گرونی مغزمون خسته است نمی دونم ....
و اینگونه می گذرد زندگی بر ما