سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوست، کسی است که از ستم و تجاوزگری باز دارد و بر انجام دادن خوبی و نیکویی یاری کند . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----632141---
بازدید امروز: ----26-----
بازدید دیروز: ----35-----
خاطرات یک زندگی عاشقانه

 

نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
یکشنبه 86/9/18 ساعت 10:23 صبح

سلامی از من به تو

سلام از کسی که عاشقانه عاشق توست

و به خاطر مهربانی های زیادت زنده است

از کسی که وقتی صدای قدمهایت در گوشش طنین می اندازد قلبش تپشی مضاعف می یابد

سلامی از دختری که آرزوش این است که همیشه تو را در کمال سلامتی و شادی و خوشبختی ببیند

به تو که مهربانی و خوب

به تو که عشق را بی دریغ زمزمه میکنی

به تو که مهر در چشمانت دو دو میزند

و لبخندت مرا به زندگی دلگرم تر میکند

به تو که عاشق بارانی و عاشق صداقت و دوستی

به تویی که به من آموخته ای که دوست داشتن یعنی چه؟؟؟ نه به حرفهای ثقیل بلکه به عمل

با رفتارت فریاد زدی که عاشق بی پیرایه و بی قید شرط عاشق است

و عشق آزادی است از غم و عشق را در دفترچه های خاطرات ننوشته اند بلکه بر صفحه دل نوشته اند

و با نگاه مهربانت به من آموزاندی که عشق را نمی شودبا مادیات خرید و نمی شود و به مادیات فروخت .

عشق گوهر ناپیدائیست که فقط در دل بعضی پیداست

امروز و فرداها را فقط به امیدن بودن با توست که چشم در راهم همانگونه ها که دیروزها را فقط به یمن حضور تو سر کرده ام

همچنانگه سالها تو را در ذهنم به تصویر کشیده ام و انتظار امدنت را کشیده ام تا بیایی و ببینم ذهن ایده آل گرای من ایا درست اندیشیده است

و تو آری تو

نشان لطف خدا بودی بر من

منی تو را بعد از خدا دوست میدارم دوستانه و عاشقانه

تو

توئی که سبب غرور منی و مایه سرور من

آه از تو سخن گفتن کار این نوشتار کوتاه نیست

دلم هنوز سخنانی دارد با تو

ناگفته هائی هست برای تو

ولی

این گونه است کار این دل افسونگر که نمیگوید هر آنچه را که باید بگوید

ولی میدانم دل تو نیز زیرک است و می فهمد هر آنچه را باید بفهمد

دلتنگت هستم .

این را نیز گمانم خوب میدانی

از تو تو را میخواهم و از خویش نیز تو را

از زندگی جز تو نمیخواهم زیرا با تو همه چیز دارم

مهربان خوب من بعد از سلام میخواستم بگویم

دوستت دارم

و میخواستم بگویم که امروز نیز چون دیگر روزها تو را انتظار میکشم

مرا زیاد منتظر نگذار

دوست دارت رویا (نق نقو)

 

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
یکشنبه 86/9/11 ساعت 12:4 عصر

سلام

من دختر نق نقویی بودم خیلی

دیشب رامینو خیلی خیلی اذیت کردم

یه عالمه بهش نق زدم آخه شماها که نمی دونید چی شده

تمام کامپیوترهای شرکتشون ویروسی شده اونوقت ایشون باید می مونده شرکت و این در حالیه که تولد خواهرم جمعه شب بود من به خاطر اون و اینکه خالش تازه اومده بود تهران ،مهمونی گرفتم و تولد خواهرمو به شنبه شب موکول کردیم اونوقت چی شد؟؟؟؟

رامین موند شرکت و فکر می کنید کی اومد خونه؟؟؟؟

11 شب

من بیچاره مظلوم نق نقو مجبور شدم خودم تنها برم خونه مامان اینا و کادومونو بدم، با چشمانی شرمسار از نبود رامینی

ولی خدایی نبودش عمدی نبود ولی من کلی نق نق و نق نق زدمتا ساعت 12 ، یه کم هم اشک ریختم

و البته صبح موقع اومدم سرکار اونم با اتوبوس از دلش در آوردم(گفتم که ماشین فروخته شد)

و حالا میخوام همین جا بهش بگم که ببخشید که اینقدر نق زدم .

برای رامین :

ببخشید که وقتی خسته بودی من بدون توجه به خستگیت کلی گله گزاری کردم از نبودنت

و اینکه کاری نکردم خستگیت کم بشه

و کلی هم با اون خستگی مجبور شدی ناز منو بکشی که خانومی دست خودمم نبود

 رامین جان، خانوم نق نقو و حساستو ببخش

اگه یه وقت دیدی که من نق میزنم بهت بگم برای اینه که زیادی دوستت دارم و نبودنت خیلی برام سخته

و اونقدر به حضورت احتیاج دارم که وقتی نیستی مثل بچه ها بهونه گیر میشم

ازت ممنونم که اونقدر خوب هستی که نق نق های منو ببخشی و باز اونقدر خوب هستی که من به هیچ وجه نبودنت را نمیتونم تحمل کنم

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
چهارشنبه 86/9/7 ساعت 12:5 عصر

سلام دوستان گلم

خوبید

از همتون بابت همه محبت هاتون ممنون از اینکه به وبلاگ میاین و مطالب منو میخونید سپاسگذارم

این چند وقته خیلی سرم شلوغ بوده ماشین مونو فروختیم

یه بخاری خوشگل برای خونمون خریدیم

و الان هم منتظر یه مهمون عزیز هستیم از همدان خاله رامینه

رامین هم خوبه و سرش خیلی خیلی شلوغ همه کامپیوترهای شرکتشون ویروس گرفتن کارش چند برابر شده

من کلی پرونده دارم که باید رسیدگی کنم

برای کارشناسی ارشد هم ثبت نام کردم ولی شما زیاد خوشحال نباشید چون نه خوندم نه وقت خواهم کرد که بخونم

دلم برای نوشتن خیلی تنگ شده خیلی زیاد

دلم برای خود شادم خیلی تنگ شده البته فکر نکنید که من الان ناراحت یا غمگینم دلم میخواد یه مسافرت حتی یک روزه برم و یه کم خستگی در کنم

ولی خوب هنوز که پیش نیومده

راستی بچه ها مسافرت با تور خوبه یا نه ؟؟؟؟

به نظرتون من و رامین که دیگه ماشین هم نداریم با تور بریم خوش میگذره؟؟؟؟


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
سه شنبه 86/8/29 ساعت 8:53 صبح

سلام سلامی چو بوی خوش....

بارها و بارها از تو تشکر کرده ام اما کماکان در قلب خود احساس میکنم که این را کم به به تو گفته ام که بابت تمام مهربانی هایت سپاسگذارم

بارها تو را ستوده ام اما اینک که بیشتر میاندیشم می بینم که تو بیشتر از ستایش من قابل ستایشی

محبوب مهربان و خوب و من

بارها گاهی نق و نق زده ام و از تو گلایه کرده ام اما خوب که تامل کردم دیدم که تو مستحق رفتار من نبودی

و اینک میگویم که بارها خوبی هایت را دیده ام و هیچ نگفته ام اما باید فریاد میکردم که متشکرم

نتیجه می گیریم که یا کم گفته ام یا اصلاً نگفته ام یا اضافه تر

اما امروز دیگرگونه یافتمت

عزیزترین ، مهربانترین ، مغرورترین ، و بی نیازترین به ستایش، با گذشت ترین و صبورترین و هزارن صفت دیگر

میخواهم بدانی ناگفته های مرا

میخواهم بشنوی کم گفته های مرا

و اینکه قدر شناسی را از تو آموخته ام ای قدر شناس ترین عاشق

تو ستودنی ترین فردی هستی که در زندگی دیده ام


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
یکشنبه 86/8/20 ساعت 10:36 صبح

گاهی ناخاسته از هم رنجیده ایم

اما دوستش دارم

مادرگونه

چقدر مادران صبوری داریم

محبت را در دستانش می بینم

رنج سالها سختی را در چشمان مهربانش می بینم

چقدر مهربان

گاهی به این می اندیشم که کاش میتوانستم کاری برای شادتر بودنش بکنم و گاه با نگاهی خشمگین به کسی مینگرم که او را آزده و این دلم را به درد می‏آورد

مادر مهربانم کاش میتوانستم برایت بگویم که چقدر برایم مهم هستی و چقدر دوستت دارم

درست است شاید من فرزند خودت نباشم ولی تو را مانند یک فرزند دوست دارم کاش بعضی نامها میانمان فاصله هایی عظیم نمی انداخت

آری فاصله را میگویم که من هر چقدر خوب باشم از دید دیگران عروس تو ام و تو هر چقدر خوب مادر شوهر من ولی خودت شاید بهتر بدانی که همیشه مادر صدایت میکنم مادر زیرا عزیزی را به دنیا آوردی که دنیای من است

کاش میدانستی چقدر مهمی

آنوقت شاید بیشتر مواظب خودت بودی به خاطر ما به خاطر من و رامین و سایر فرزندانت

دوستت دارم کاش می توانستم اینها را بیشتر و راحت تر به تو بگویم

مادر خوب و مهربان خودم را نیز بسیار بسیار دوست دارم بسیار

او هم باید بداند که نباید به خاطر هر کسی برنجد و غم بر چهره گیرد

مادران هم ما باید بیشتر مواظب خودشان باشند به خاطر من به خاطر شما


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
شنبه 86/8/19 ساعت 11:20 صبح

سلام

دیروز از صبح تا شب که به جمع و جور کردن خونه گذشت و کلی کار کردیم

اما بشنوید از ساعت 6 بعد از ظهر به بعد

چای ریختم توی فلاسک و یه کمی هم کماج پدر مهربون و خوب رامین برامون سوغات آورده بود گذاشتم تو ماشین و کلی تیپ زدیم رفتیم کجا؟؟؟؟

فرحزاد

فرحزاد خیلی شلوغ بود همین طوری از در و دیوار آْدم میبارید

چه لواشکائی چه ترشی جاتی باقالی و سفره خونه سنتی و ...

به هزار زحمت یه جای پارک توی یه کوچه ای پیدا کردیم و اومدیم بیرون اونوقت فلاسک کوجولوی دو نفره رو که کلی هم خوشگله دادم دست رامین و کلی نق زده که ای وای این چیه چقدر بی کلاسه چقدر بی فرهنگیه!!!!!

و من با دهان باز نگاه میکنم ببینم اینکه آدم بخواد هله هوله بخوره باکلاسیه و اینکه شامو میخوایم بیرون باشیم باکلاسیه ولی یه فلاسک خوشگل پر از چای دست گرفتن بی کلاسیه واآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

خلاصه کلی نیک و نک و چیپس و ترشی جات خوردیم و بعد از حدود یک ساعت رفتیم توی سفره خونه و دلمون دیزی خواسته بود پرسیدیم که آقا دیزی دارین گفت بله بله بفرمائید داخل داریم

رفتیم نشستیم و بعد از کلی بسم اله بسم اله گارسون اومده میگه انتخاب کنیم ما هم انتخاب از پیش تعیین شده مونو گفتیم یه کمی مکث دوباره مکث بعد فرمودند نداریم چیز دیگه سفارش بدی ما هم که پنچر شده بودیم کباب سفارش دادیم با ماست موسیر و دلتون نخواد زیتون پرورده

و قبل از اینکه اونا شامو بیارن چای ریختم و رامین هم کلی دعا به جون من که چقدر چایش چسبید و ....

و خلاصه شامو اوردن خوردیم و بعدش از اونجا اومدم بیرون و رفتیم اشرفی اصفهانی تیراژه و برای کلبه عاشقانه مون یه کم کل و میوه مصنوعی برای دکور خریدم و همین یه کم 21 هزار تومن آب خورد و اومدیم خونه

راستی یه چیزی خوندیم که کلی سرش با هم بحث کردیم یه رستورانی اونجا بود که نوشته بود به تنها رستوران بدون قلیان فرحزاد خوش آمدید و گفتم تو رو خدا ببین از بین اینهمه رستوران و باغچه و باغ همه در کار ترویج قلیونن و این یکی بنده خدا نه

و خدائی دستش درد نکنه هر جا که رد میشدیم بوی قلیون بود که میزد به سرمون رامین توی چند روز گذشته جایی خونده بود قلیون از سیگار هم بدتره و قلیون مساوی 70 تا سیگاره

اونوقت جونای عزیز ما سلامتیشونو حتی وقتی میخوان از دست بدن باید بابتش پول بدن و سلامتیشونو هم بدن

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
پنج شنبه 86/8/10 ساعت 10:27 صبح

نگاهت عاشقانه تر است و دستان نوازشگرت دوستانه تر

مهربان شیرین من

روزهایمان در حال گذر است و تو را هر روز بیشتر میشناسم و عاشقانه تر می یابمت

چشم که بر هم میگذارم و باز میکنم تو روبروی منی با لبخند و با عشق

امروز به تو که نگاه میکردم مهربانی فریاد زده در چشمانت بر من آشکار شد

و در دستانت حمایتی عظیم

تکیه گاه تنهائی من

حضورت همچون کوهی استوار کنارم حس می کنم

برای حضورت سپاسگزارم


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
یکشنبه 86/7/29 ساعت 10:10 صبح

سلام

ما رفتیم عروسی و کلی هم خوش گذرونی کردیم

میخوام یه کم از رسم و رسومشون براتون بنویسم

فکر کنم براتون جالب باشه

البته من از رسم فامیل داماد مینویسیم چون رامین جان فامیل داماد بید

شب حنابندون فامیل داماد فامیل های خودشو دعوت میکنه و شام میل میکنند بعدش ساعت 11 یا 12 با حنا میرن خونه دختر

خانومها به همراه داماد میرن تو خونه دختر و آقایون دیگه بیرون حیاط دختر شروع میکنن به رقص و پایکوبی

عروس بعد از معارفه اجازه میده داماد براش حنا بزاره و بعد او برای داماد حنا میگذارد بعد عروس به همراه داماد دور مجلس میچرخند و به همه فامیل حنا تعارف میکنند

فردا یعنی صبح روز عروسی در سینی آجیل ریخته و طبق کشان داماد عزیز را به حمام می برند البته نه اینکه واقعاً داماد را بشویند بلکه داماد فقط به حمام داخل شده و بعد از کلی کل کشیدن و مبارک باشد گفتن و سلام و صلوات خارج میشود و به همه از آن آجیل میدهند

و به خانه داماد باز میگردند

ظهر هم فامیل پسر خانه داماد ناهاری دعوتند

بعد از ناهار در حیاط یک کرسی میگذارند و روی آن فرشی می اندازند (این مقدمه مراسم رخت بران است )

فامیل عروس رخت ها و خریدهایی که برای داماد خریده اند را بعد از ظهر می آورند

داماد به بالای سکو یا کرسی میرود و کلی شاباش سرش میریزند و یک نفر از فامیل دختر میآید و جلیقه و کت را تنش میکنند و نقل میزند موقع تن کردن کت چند بارکت را دور سرش میچرخانند و بعد داماد به اتاقی میرود و شلوار و جوابش را هم میپوشد و با ماشین به خانه عروس میروند ساعت حدوداً 6 بعد از ظهر

رسم بر این است که برای کسی که خرج عروسی را داده پول جمع میکنند که به آن توانه  میگویند این کلمه مشتق از کلمه تاوان است یعنی خانواده داماد برای عروسی یا دامادی فایمل هایشان قبلاً پول برده اند و حالا باید فامیل جبران کنند (سر ناهار معمولاً جمع میکنند یک نفر مینویسد یک نفر هم سینی بدست میچرخد و پولها را هر کسی در سینی میاندازد

که البته کمک خوبی برای داماد که صاحب خرج است یا پدر داماد میشود

خلاصه فامیل داماد و عروس هر کدام جدا جدا برای خودش جشنی میگیرد و ساعت 6 غروب داماد با 10 یا 20 ماشین که شامل فامیل هایش میشود میروند دنبال عروس  توی خانه عروس هم میخوانندکه چادر سفید آوردیم دخترتونو بردیم ----نون و پنیر و خوردیم دخترتونو بردیم

چادر سفید گلدار مادر خدا نگهدار و ...

خانواده عروس به دختر نان و پنیری یا هر غذای دیگری میدهد و با دستمالی آبی رنگ به دور کمر عروس می بندند که این طور که من پرسیدم به این خاطر است که میگویند دختر ما از تو (داماد) توقع اضافه ندارد همان چیزی را خانه ما میخورده خانه تو هم خواهد خورد و دختر قانعی است

و عروس را به خانه میآورند

گوسفندی برای عروس قربانی میکنند و عروس را از ماشین عروس پیاده میکنند

حالا عروس پشت به خانه و رو به در میایستد یک نفر هم روبروی عروس خانوم با آینه می ایستد

نماز داماد ما زیاد طول کشید

در این بین فامیل داماد شروع به خاندن اشعاری کوتاه برای عروس میکنند مثلاً میخوانند مامان بشین تو سینی خیر از عروس ببینی

سه سه تیکه داماد ما خوش تیپه یا عروس ما خوش تیپه

مادر شوهر تو سینی خیر از عروس ببینی

خلاصه داماد به پشت بام رفته و دو رکعت نماز حاجت میخواند بعد سبدی سیب و نبات را برداشته و از بالا به سمت حضار داخل حیاط و عروس خانوم پرتاب میکند

و همه سوت و هورا میکشند

بعد کاسه ای شیره یا عسل می آرند و خواهر شوهرها یا فامیل شوهر دست عروس را گرفته و به سمت در خانه اش (خانه ای که قرار است عروس و داماد در ان زندگی کنند میبرد

قبل از ورود عروس دستش را در عسل یا شیره گذاشته  و  به بالای در وردی میزند این برای این است که زندگی خوش و شیرینی را در کنار داماد داشته باشد

و بعد به خانه اش وارد میشود

آنجا هم کلی میزنند و میرقصند و مراسم با صرف شام پایان مییابد

فکر کردین تموم شد ساده اید ها نه ادامه دارد

فردا صبح ساعت 7 یا 8 همه به خانه پدر داماد میروند و از فامیل عروس هم 30 نفر میرو(رسم گلاب ریزون)عروس ظرفی را پر از آجیل کرده و به همراه کماج مربا به خانه پدر شوهر میبرد سفره را انداخته و همه میهانها از صبحانه میل میکنند البته پنیر ونان و کرده با پدر شوهر است

بعد از صرف صبحانه عروس با با گلاب پاش کف دست همه مهمانها را گلاب میریزد و یک نفر هم سینی میچرخاند و پول جمع میکند این پول و پولی که در پاتخت جمع میشود مال عروس خانوم است

خلاصه 100 یا 200 تومانی هم صبح جمع میشود

و رسم بعدی پاتخت است که مثل همه جا بعد از ظهر است البته مهمانهای صبحانه برای ناهار هم میمانند.

حالا بشمریم ببنیم چند ناهار و شام داده

ناهار روز حنابندان شام حنابندان -ناهار ظهر عروسی - شام عروسی -صبحانه گلاب ریزون- ناهار قبل پاتخت

تازه شنیدم که تازه مراسم را کوتاه کرده اند و قبلاً یک هفته میزدن و میرقصیدن

 

خوب این بود سفرنامه من

به من که خوش گذشت خدائی

 

 

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
سه شنبه 86/7/24 ساعت 9:12 صبح

سلام دوستان خوبم از اینکه بین نوشته هام اینقدر وقفه افتاده خیلی خیلی معذرت میخوام

و قول میدم از این به بعد زودبزود آپ کنم البته از یکشنبه هفته آینده

راستش این هفته پنج شنبه جشن عروسی دوست رامینه و جمعه جشن عروسی فامیلشون

و ما از فردابعد از ظهر میریم همدان و تا شنبه بعد از ظهر میمونیم اونجا

میدونم میدونم دعوام نکنید خوب قول میدم بعد که اومدم مرتب تر آپ کنم

از دوستان خوبم هم که برام نظر گذاشتن صمیمانه تشکر کنم واقعاً‏منو خوشحال کردن

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
دوشنبه 86/7/16 ساعت 1:40 عصر

صدایت را پژواک گونه بارها و بارها شنیده ام

قلب زیبایت را گاهی با کلماتی نادرست رنجانده ام

و گاهی با سخنی مهر انگیز شوری زیاد در تو بر انگیخته ام

حال میدانم هر آنچه در تو میگذرد زائیده رفتار من است و واکنشی بر سخن من

سعی دارم و میخواهم که دوست تر بدارمت

باشد که سخنانی بر زبانم جاری شود که از اعماق دلم است

آری هر آنچه تو را رنجانده به هیج وجه سخن دل من نبوده است

دلم همواره فریادت میکند

دلم چشمهای معصومت را می ستاید

دلم برایت همیشه تنگ است

صدایت را چونان آهنگی زیبا گوش میکند و باعث رعشه ای در دلم میشود

لبخندت به من جان میدهد دلم به لبخندت زنده تر میشود

و گاهی من عاصی از این روزگار ناگهان چون طوفان اخم میکنم نق میزنم

چرا؟؟؟

چون جز تو کیست یاری دهنده ای بخشنده

جز تو که میشنوی و حتی به ناحق برای آرام کردنم حق را به من میدهی

جز تو کیست که تا آرام نشده باشم دم از منطق نزند

جز تو کیست که تا آرام شوم منطقی بسیار لطیف میآوری و حق داده را پس میگیری بی انکه مرا آزرده باشی

پس من هر چیزی جز عشق بگویم سخن دل نیست

زبانم کوتاه باد اگر بگویم مرا کم دوست داشته ای

تو مرا تا اوج برده ای

و به اریکه زندگی نشانده ای

و هرگز نگذاشتی عزتم از بین برود

به همه با رفتار و کردار نشان داده ای که من قابل احترام هستم و من میدانم این احترام من فقط به خاطر این است که تو موجودی عزیز و قابل احترامی

تو مرا عزتی عظیم داده ای تا بدانم چه اندازه مهم هستم برای تو

تا بدانم که مفتخری با من

اما افسوس هر آنچه در دل است زود اجازه خروج ندارد

افسوس که دل فریاد نمیکند

و محتاج زبان است و زبان هر آنچه را میگوید که میخواهد نه آنچه دل امر میکند

بسی طغیان گر است این زبان

اما گویا تو از آن بی خبر هم نیستی

رفتارت اینگونه می نماید

مهربانم تو را امروز حقیقتاً و بدون اغراق عاشقانه تر میپرستم چرا که هر روز زوایای زیبای وجودت را بیشتر میشناسم

تو سلطان زندگی کوچکم هستی و من احساس میکنم به قدر ملکه های داستانها مورد احترام و تکریم تو واقع شده ام


    نظرات دیگران ( )
<      1   2   3   4   5   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
    پلینازم من
    گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
    ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
    احوال نامه
    اوضاع نامه ای مشوش
    روز پدر
    عشق
    بازم دارم خواب میبینم
    تولدانه مادرانه
    شیپوری چی خبری آورده
    عید مبارکی
    همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
    وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •