سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از جمله دشمن ترینِ آفریدگان نزد خدا، کسی است که ایمان آورده و سپس کفر ورزیده است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----632155---
بازدید امروز: ----40-----
بازدید دیروز: ----35-----
خاطرات یک زندگی عاشقانه

 

نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
یکشنبه 86/7/8 ساعت 11:30 صبح

میدانم دوستم داری

بارها گفته ای و بارها دیده ام تبلور عشق را در چشمان مهربان و صبورت

عزیز بزرگوار

مرد رویاهای من

سال گذشته افطار را در خانه پدرانمان گذراندیم و امسال باهم

یادت که هست سال آشنائیمان را چگونه گذراندیم در شرکت

آری تو سرکار بودی و من هم اما تمام افطارها از یک ربع قبل از اذان تا خود اذان با هم حرف میزدیم

و آنگاه قبول باشدی میگفتیم و به افطار می نشستیم

یاد سالهای پیش گرامی

روزگار مثل برق و باد میگذرد

اما خوشحالم که از در این دو سال مهرمان بیشتر شده است

عشقمان عمیقتر

دلمان به هم نزدیکتر

دوستت دارم

برای همه دوست داشتنت

و میخواهم بدانی که دوستت خواهم داشت

برای همه لحظات عمرم


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
شنبه 86/7/7 ساعت 11:3 صبح

سلام

این نوشته بیشتر جهت ثبت خاطره است  مینویسم تا بماند

 

من روز پنج شنبه خود را از صبح تا ظهر در کلاس آموزشی گذراندم و رامین هم سر کار

قبل از ظهر من پیشنهاد یک افطار گرم عاشقانه را در یک سفره خانه به اقا رامین داده بودم

بعد از ظهر ساعت 2 همدیگر را دیدیم و به چهار راه استانبول رفته به قصد خرید مانتو و شلوار برای اینجانب که فقط توانستیم شلوار بخریم

ساعت 5:15 کارمون تموم شد و ما قدم زنان به سمت میدان فردوسی مکان سفره خانه سنتی

به راه افتادیم و تا ساعت 6 صبر کردیم تا در سفره خانه سنتی (که چون اماکن گیر میداد زودتر نمیتوانست مشتری بپذیرد)  باز شود

رفتیم و سفارش دادیم آش و زیتون و دوق و باقلی پلو با یه ماهی دسته بسیار خوشمزه

اونجا چایش رایگانه و من هر بار که با هم میریم اونجا از قهوه چی اونجا خواهش میکنم چای آلبالو هم به ما بده

و فکر میکنید اون قهوه چی محترم و مهربان چه کرد؟؟

چای دارچین چای آلبالو  چای معمولی ، چای آلبالوی دوباره ، چائی نبات

و فکر میکنیم من چه کردم: همشو میل کردم با کمال میل

تا ساعت 8 اونجا موندیم

بعدشم خیال خونه رفتن نداشتیم

تصمیم بر این شد که چون ماه رمضون ها خیابونها خیلی خلوته یه کم خیابون گردی کنیم بعدشم رفیم پارک ساعی پیاده روی که غذامون حضم بشه

این بود جریانات پنج شنبه 15 ماه مبارک رمضان

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
سه شنبه 86/7/3 ساعت 9:22 صبح

عکس از وبلاگ خوب و جالب http://www.sinlessangel.blogsky.com

آری  باید از عشق گفت و از عشق نوشت

امروز عاشقانه ترم

امروز عاشق ترم

امروز انتظار میکشم که عشقی که به تو پیشکش میکنم بپزیری

امروز تو را ستایش گونه میخواهم

امروز مشتاقم که عشق را زمزمه کنم

اشتیاقم از روی عادت نیست

تنها عشق است عشق

چیزی که می ماند عشق من است که ریشه میدواند در قلبت

چیزی که در قلب من است ریشه هایی قطور است که گاهی باعث میشوند که درد نبودنت را بیشتر حس کنم

انها قلبم را می فشارند وقتی که نیستی

دل تنگی هجوم میآورد وقتی دلگیری

و نیرویی مرا بر آن میدارد که عذر خواهی کنم یا عذر خواهی تو را بپذیرم باشد که دستان عشق را رد نکرده باشم

این نیروئی است عظیم که تو را وادار میکند کاری را که دوست نداری انجام دهی برای اینکه من دوست دارم

این نیرو در من نیز در حال فوران است

مدام حسش می کنم

برای همین حضورت را انتظار میکشم

 

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
یکشنبه 86/7/1 ساعت 8:22 صبح

در این خانه کسی نیست

این خانه تنهاست بی من و تو

این خانه بی من و تنها بی ارزش مینماید

خانه مان تاریک است بدون نور وجود

صدای خنده و صدای شیطنت های کودکانه من در آن کم است اگر نباشم

صدای لبخندهای مکرر رضایت تو و صدای بم مردانه ات تنها امید بودن در آن خانه است

دبوار خانه فقس است اگر عشقی در آن به فریاد کشیده نشود

دیوار خانه ای که عشق ندارد ویران باد که خانه نیست زندان است

و اکنون که این نوشته را می نویسم میخواهم زندانی خانه ات باشم

می خواهم اشتیاقم را فریاد بزنم

میخواهم گوشهایم را بیشتر تیز کنم و صدای خوبت را دقیقتر بشنوم

امروز روزی دوباره است

و من رویای تو رویایی دیگر

به عشق فرصت بده

به عشق فرصت میدهم که ریشه هایش را تا اعماق خانمان بدواند

به من فرصت بده دیگر باره عشق فروخورده ات را در جستجو کنم

عشق زبان واحد من و توست

بیا آن را با رمز و ایما و اشاره نگوئیم

بیا عشقمان را بی پروا بگوئیم

بیا عشق را هجی کنیم از نو

باشد که عشقمان با طراوت بماند

 

نوشته شده در صبحی توسط عاشقی صبور و کمی زودرنج برای مردی که عاشق اوست و هر لحظه او را در لابلای خاطراتش میبیند و هر لحظه ارداه کند صدای زیبایش را میشنود


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
پنج شنبه 86/6/29 ساعت 10:56 صبح

چشمها را می بندم

خوبی هایت جلوی چشم هایم میآید

قلبم میتپد یادم می آید برای توست که میتپد

دستانم برای سلامی به جلو می آید و می بینم توی که سلام میدهی

لحظه ها میگذرند و می فهمم به خاطر حضور توست که زیبا میگذرند

ثانیه ها ی بی تو بودن میگذرد فقط به اطمنان گذرا بودن لحضات فقط به امید بودنت

مهربان خوبم با تو کم و کاستی نمی بینم

هر روز سر حالتر می شویم و خوشحال از اینکه مایه آرامش همیم

دستانت را گرامائی است نا گفتنی

و در چشمانت مهری عجیب موج میزند

میزبان سخنان عاشقانه ات هست

معتکف خانه ات شده ام

خانه قلبت را میگویم

می خواهم بدانی برایم مهمتر از نفس کشیدنی که نفس کشیدن بی تو را نمیخواهم

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
شنبه 86/6/24 ساعت 2:52 عصر

خدایا سلامت دوباره دوباره

چه ماهی است این ماه لحظه هایش دوباره دوباره

 

خدایا خیلی وقته تشکر نامه ای برات ننوشتم امروز میخوام برات بنویسم

بنویسم که انتظار دارم کوتاهی های منو ببخشی خوب من بنده کمی شیطونیم یه کم سر به هواترم

کمی بیشتر توقع دارم ازت

برای همین هم هست که توقع میکنم کوتاهی منو نادیده بگیری

 

خدایا امسال اولین ماه رمضون مشترک من و رامینه

ممنون که این توفیق رو به ما دادی که امسال به خاطر رسیدن به عشقمون ازت تشکر کنیم و سر سفره افطار ممنونت باشیم بابت سفره ای که گذاشتی عاشقانه ازش افطار بخوریم

ممنونم که میزاری منم قاطی همه هواخواهات ارادتم رو بهت بگم هر چند هیچی بلد نیستم

ممنونم که یه بنده مهربونتو نسیبم کردی

و ممنون که خانواده هامون سلامتن و شاد

خدایا ممنونم که سعی داری هنر زندگی کردن با مهربونی زیاد رو بهم آموزش میدی

خدایا ممنونم که بهم این قدرت و توان رو دادی که تو  اولین روز از  اولین ماه رمضون  اولین سال زندگی مشترکمون خانواده های مهربونمونو به افطار دعوت کنیم که بدونن برامون خیلی مهمن و ما دوسشون داریم و برای دیدنشون بهترین موقع ها رو انتخاب میکنیم

خدایا ممنون که بهمون اجازه میدی در کنار هم شاد باشیم و از بودن با هم لذت ببریم

ممنون که خانواده ای بهم دادی که دوستشون داشته باشم و بهم اهمیت بدن و باز ممنونم که خانواده رامینم هم همون طورند دوست داشتنی وشاد

 

 

تقدیر نامه رامین

رامینم ممنونم ازت برای همه خوبی هات

ممنونم برای مهربونی های بی حدت

شونه هام که خسته میشه میدونم میتونم بهشون استراحت بدم چون تو شونه به شونه من توی زندگی حضور داری

میخوام بدونی من عاشق خانواده تو هستم و میدونم که تو هم خانواده منو مخصوصاً داداشی رو خیلی دوست داری

رامینی دلم برات تنگ شده باز

وای خدا هر روز و هر ساعت من دلم برات تنگ میشه 

دختری رو میشناسم که احساسش به تو هر روز داره بیشتر میشه

میبینمش که داره به تو فکر میکنه و با خودش میگه

همه میگن دوران نامزدی همش شیرینیه ولی بعد از ازدواج نه

ولی من دلم میخواد فریاد بزنم بگم هر لحظه زندگی میتونه شیرین باشه

رویا وقتی نیستی با رویای تو سر میکنه و وقتی هستی از هر کس دیگر حذر

دوستت دارم

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
سه شنبه 86/6/20 ساعت 3:51 عصر

سلام دوستان خوبم

اولاً پیشاپیش ماه مبارک رمضان رو بهتون تبریک میگم و امیدوارم روزه و نمازتون قبول درگاه حق باشه

دوماً اعلام میکنم من به مناسبت این ماه مبارک یه مهمونی میخوام بدم و توی اون خانواده رامین جانو دعوت کنم برای اولین بار در اولین روز ماه مبارک تشریف بیارن منزل ما برای افطار و شام

سوماً فکر نکنید من از اینترنت و پارسی بلاگ بریدم و کم میام سر میزنم ها ولی خدائی دوستان کم لطفت نه نظری نه حمایتی نه تشویقی آخه خوب بچه نیازبه تشویق داره دیگه

رامینی هم که اینترنتش قطعه و سالی یه بار میاد سر میزنه دو کلام مینویسه و در میره

خلاصه من شارژ نیستم برای نوشتن خوب

راستی این اولین ماه رمضون ماست توی این زندگی مشترک

اولین باره که تو خونه خودمون مهمون خدائیم

خونه دو نفری مون

 

مامانم رفته بود شهرستان و برامون سوغاتی آورد و برای رامین که عاشق شکلاته هم شکلات آورد.

 

خبر دیگه ای هم نیست دلم میخواد یه عالمه عاشقانه بنویسم ولی نمی نویسم تا یه تشویقی چیزی بشم اونوقت به خاطر تشویقم تشکر میکنم و باز مینویسم

منظورم به رامین هم بود که دلش لک زده که براش بنویسم چقدر و چجور عاشقشم منتظر نظرات و نوشته خوبتون هستم

خواهر کوچتان رویا


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
یکشنبه 86/6/11 ساعت 4:13 عصر

سلام دوستان خوبم

امیدوارم که روزهای خوبی رو گذرونده باشید

راستش من روز نیمه شعبان رفتم عقد کنون دوستم و خیلی خوش گذشت

5 شنبه هم با آقا رامین گریزی زدیم به طالقان شهری خوش آب و هوا و زیبا

کلی خوش گذشت شب هم همون جا موندیم و قندیل زدیم

خیلی خنک بود پیشنهاد میکنم شما هم تشریف ببرین

دیگه اینکه ....

کلاً خدا رو شکر همه چیز روبراهه

مامان اینای من فردا دارن میرن مسافرت

مامان اینای اون امروز دارن از مسافرت یک ماهه برمیگردن

الهی به اونائی که دارن میرن خوش بگذره و اونایی که توی راه برگشتن سلامت باشن

خدایا بازم ممنون

راستی بچه ها یه شعر از مولانا در مورد علت نماز و اینکه هر کدوم از کارهاش از جمله تکبیر و رکوع و سجود و سلام برای چیه خوندیم با همدیگه

اگه دوست داشتید برای شما هم میفرستم

شاد باشید و در پناه حق


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
دوشنبه 86/6/5 ساعت 11:29 صبح

دلم برای نوشتن تنگ شده

اما راستش این چند وقته خیلی درگیر کارای خونه و زندگی شدم

دلم برای تو هم حتی تنگ شده

برای تو که هر روز ساعت 6 به بعد میبینمت

برای توئی که دلم برات همیشه میتپه

دلم حتی برای خودم هم تنگ شده

زندگی داره راه خودشو میره و ما رو هم داره دنبال خودش میکشه

گاهی تند تند میدوئه و راه رو با سرعت زیادی طی میکنه اون موقع است که من احساس میکنم چون نمیتونم بهش برسم طنابش دور گردنمو اذیت مکینه آخه همین طوری روی سطح هموار و ناهموار زندگی منو پی خودش روی زمین میکشونه گاهی جاهایی از بدنم زخمی میشه

گاهی ازش میخوام که آرومتر بره و قبول میکنه گاهی هم التماس میکنم که آرومتر پیش بره و حرفمو گوش نمیکنه

چه میشه کرد زندگیه دیگه

گله و شکایت بی فایده است باید نیرو داشت و پا به پاش رفت

قوی تر شدیم اما

میدونم گاهی تو هم همین حسها رو داری

میدنم

اما باید قوی تر هم بشیم

گاهی فکر میکنم دوست دارم اونقدر قوی بشم که من زندگی رو دنبال خودم بکشم بهش دستور بدم که زود باش دیگه تنبل خان بدو بیا

برای قوی تر شدن به حضورت به دستهات و چشمهات نیاز دارم

به قلبت که محتاج محتاجم

بیا به هم کمک کنیم قوی تر باشیم

کمکم میکنی آیا؟؟؟


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
یکشنبه 86/5/28 ساعت 10:24 صبح

سلام

سلامی دوباره

اوضاع زندگی خوب است

گاهی خیره میمانیم از این همه پیشرفت در روابطمان

گاهی نیاز پیدا میکنیم که خود را دگر باره عاشقی مسخ شده ببینیم

و گاهی میخواهیم عاشقمان باشند و کارهای عجیب و غریب برایمان انجام دهند

این هم یک نوعی زندگی است

قربانت شوم خوبی؟؟؟

من نیز چون تو احساس میکنم در خانه خوشبخت زندگی میکنم

گویی سحر میدانی که چنین مرا به دنبال خود میکشی

گویی میدانی که چشمانم محتاج نگاه های توست

مهربان شیرینم

گاهی چون کودکان شیرین سخن به سراغت می آیم تا چون پدران مهربان در آغوشم کشی و گاه چون مادران مهربان برایت آغوش میگشایم تا بدانی کودک درونت را نیر عاشقم

باشد که جای جای روحمان از این زندگی شرسار باشد و شاد

میدانم در چشمانت چه می بینم 

آری همه چیز را در چشمانت دیده ام

گاهی ناراحتی تو را

گاهی غرور تو را آنگاه باعث افتخارت میشوم

گاهی شیطنت

گاهی محبت

گاهی عشق

و گاهی و گاهی هم معذرت خواهی را

و آنگاه به خود می بالم که فقط از نگاهت همه چیر را دریافته ام

وقتی ناراحتم و فقط نگاهت میکنم و تو لب باز میکنی و از من برای آنچه شده میپرسی

و من در دلم قند میسابم

و میگویم هیچ

و تو با آن مهربانی میگوئی میدانم از چه رنجیده ای

میدانم دلگیری

مرا ببخش

 

عاشق اینهمه شعور تو نیز هستم

علاوه بر هزار اخلاق زیبا که من عاشقشان هستم

همسر خوبم دوستت دارم

و به داشتنت چونان قبل مفتخرم


    نظرات دیگران ( )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
    پلینازم من
    گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
    ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
    احوال نامه
    اوضاع نامه ای مشوش
    روز پدر
    عشق
    بازم دارم خواب میبینم
    تولدانه مادرانه
    شیپوری چی خبری آورده
    عید مبارکی
    همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
    وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •