سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انصاف، اختلاف را می زُداید و الفتْ پدید می آورد. [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----632511---
بازدید امروز: ----1-----
بازدید دیروز: ----30-----
خاطرات یک زندگی عاشقانه

 

نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
شنبه 88/1/8 ساعت 5:15 عصر

سلام به همه دوستان خوبم

سال نو همگی مبارک

سال نو که امیدوارم خیلی چیزای جدید و خوب براتون به ارمغان بیاره

و امیدوارم تا الانش خوش خوش گذشته باشه

دوستان گلم

خیلی دوست دارم در مورد سفرمون براتون بنویسم که تقریباً یه سفر خانوادگی بود که شامل من و رامین و مامان و داداشام و خواهرهام بود البته فقط تا مشهد و بعد ازاون بود که عیسی به راه خود رفت و موسی به راه خود

اما بماند برای بعد از 13 بدر

فقط میخوام در مورد طبیعت حرفی بزنم

توی تمام طبیعت یاد این تکه از شعر سهراب بودم که میگه: چشم را باز کنید ایتی بهتر از این میخواهید

هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرامترین خواب جهان خواهد بود
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می گشاید گره پنجره ها را با آه
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم گفتم
چشم را باز کنید آیتی بهتر از این می خواهید؟...

و آیا اینهمه زیبایی جز با دستان توانای خدا ایجاد می شد؟؟؟؟

صدای آب و اواز پرنده ها ،خوشرنگترین رنگ سبز روی زمین

 

 

در جنگل حدیثی بود از پیامبر که اشاره به رنگ سبز داشت که کسی که به سبزی بنگرد نور چشمانش زیاد می شود
 
بهار  آمد  و با خود نوید ها اورد
به کلبه محقر من هم هزار مژده رسید
من از تو عشق طلب کرده ام بقدر کرم
من از تو عشق میخواهم عشق
ز عشق من چه بگویم ز بی قراری ها؟؟؟
ز شوق رسیدن؟؟؟
 و یا به وقت رسیدن زبان بسته و گنگ؟؟؟؟
چه گویمت بجز این چند خط غلط
 به وقت شکایت به وقت خطا
دو خنده از سر عشق  و هزار بخششها
چه گویمت که بفمهمی  چه گویمت که همان حرف ذهن من را تو
به روی درک قشنگت نشانه روی
هر آنچه شنیدم بقدر فهم من است
و نه نه به قدر فکر من است که من نمی دانم گاهی کجای کار جا مانده ست
خدای خوب و قشنگم تو میدانی
که عشق را نتوان زیستن بی تو
که عشق روز ازل در نگاه خالق بود
و چون به چهره ادم رسید عاشق شد
تو خود خدای عاشق پیشه منی و میدانی
که عشق کوچک من جزئی از محبت توست
که من همه بی قراریم از توست
توخود همه عشقی نمی توانی بگیری عشقم را
که یک وجود سراپا عشق به عشق منه کوچک پر از اشکال
نمی خندد
خدای قشنگم
خدای عاشق من
مرا دمی بی عشق مخواه
مرا بران ز خود روزی
 که عشق را بر صلیب کشم
مرا بکش خدا بی عشق
مرا مخواه مرا بران و بکش از سر قهر
خدای عاشق من روزی
شروع نکردیم به زندگی
که در ان
تمام عشق تو پیدا نبوده از  دل آن
قسم قسم خدا که مرا عشق بارانی
و التماس من این است که عشق را به توان هزارها برسانی
به نهایت به خودت

    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
    پلینازم من
    گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
    ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
    احوال نامه
    اوضاع نامه ای مشوش
    روز پدر
    عشق
    بازم دارم خواب میبینم
    تولدانه مادرانه
    شیپوری چی خبری آورده
    عید مبارکی
    همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
    وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •