سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدى را از سینه جز خود بر کن با کندن آن از سینه خویشتن . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----632116---
بازدید امروز: ----1-----
بازدید دیروز: ----35-----
خاطرات یک زندگی عاشقانه

 

نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
سه شنبه 87/8/14 ساعت 10:41 صبح

سلام

قرار شده روز چهارشنبه بریم همدان برای مراسم مادر بزرگ رامین

و روز پنج شنبه ساعتهای 5 برگردیم

البته اول قرار بود با مامان اینای رامین بریم ولی راستش من موافق نبودم

اصلاً حال و حوصله ندارم حوصله سر و صدای بچه ها رو توی راه ندارم

حوصله صحبت کردن رو هم ندارم

حتی حوصله اونجا رو هم ندارم حوصله آدمهایی رو که قراره ببینم رو هم ندارم

اونقدر این چند وفته خسته شدم از نظر روحی که دیگه نمی تونم اینطوری ادامه بدم

دچار خستگی از نظر روحی شدم

و این مسئله باعث شده که من زودرنج حساس و گاهی عصبی باشم

مثلاً اصلاً‏حوصله صدای بچه ندارم چه برادر خودم چه برادر و خواهر رامین

گاهی حتی احساس میکنم که حوصله ناز کردن خودمو هم ندارم  ناز کشیدن از رامین که جای خود داره

نق نقو شدم

غر میزنم و اینکه حوصلم سر رفته،‏به خاطر فوت مربضی و فوت مادر بزرگش تمام این ماه رو تقریباً‏همه پنج شنبه ها و جمعه ها رو خونه بودیم یا خونه مادر رامین یا اقوامشون در همدان(و البته اگه خونه پدر و مادر خودم هم اینهمه می رفتم باز نق میزدم چون ما شاغلیم و تمام هفته های این ماه خستگی به تنمون مونده نه )

و البته این رامین بنده خدا مقصر نیست دست اون نبوده که مادر بزرگش فوت شده یا یک ماه هم بیمارستان بوده دلم میخواد شادتر باشم ولی الان که نمیشه وقتی خونه خودمونیم تقریباً شادم البته همش خوابم میاد و بیشتر وقت کمبود خوابمو دارم جبران میکنم ولی به محض اینکه میخوایم بریم خونه کسی بی حوصله می شم و نق می زنم مثلاً همین دو شبه که خونه خودمون بودیم و البته خونه من با مامانم اینا یک کوچست اونقدر تنبلیم میومد و پاهام درد می کرد که هر دو بار با اینکه زنگ زدن نتونستم برم

دلم برای مامانم خیلی خیلی تنگ شده دلم برای داداشم و خواهرهام خیلی خیلی تنگ شده ولی راستش نسبت به اینور و اونور رفتن آلژی گرفتم دلم میخواد یه کم تنها باشم درس بخونم بخوابم و توی بی سر و صدایی خونه خودمون باشم با یه کم حال و اوضاعم بیاد سر جاش

توان ذهنیشو ندارم

شاید ماشین رو که گرفیم یه سفر تدارک بدیم برای شمال نمی دونم شاید

رامین هم همه سعیشو داره میکنه که منو شاد کنه و خوشحال باشم اما من بهانه گیری میکنم

مثل بچه هایی شدم که بهانه چیزی رو می گیرن

و این رامین رو هم اذیت می کنه

و خود منو هم اذیت می کنه 

 علت اصلی رو میدونم کجاست ما یکساله که هیچ برنامه خاصی برای بیرون رفتن نداشتیم از تبلی و از بی وسیله گی و البته از نظر کاری خیلی سرمون شلوغ شده و کارهامون هم دو برابر شده و کلاً روحاً خسته ایم و صد البته فوت نا بهنگام مادربزرگش که باعث شد یه مدت طولانی ما هر روز نه به اجبار بلکه به خواسته خودمون بریم بیمارستان و بعدش هم مراسم عزا و گریه ها و زاری ها .... مزید بر علت شد. علت اصلی اینه که من دلم تنوع می خواد دلم یه مسافرت صرفاً تفریحی میخواد نه دید و بازدیدی یا مراسمی

 

 

 

 

باید کجا پناه برد

وقتی که زندگی چو مردابی تو را می بلعد

و تو مبهوت با اندوهی در چشم به دست و پا زندنت نظاره می کنی و آرام می گریی

و آیا در اندوه عشق و تنها عشق معجره خواهد کرد؟؟؟؟؟

و آیا مرا که در بازوان گرم و پر مهرت هنوز هم اندوهگینم عشق مهربانتر خواهد کرد

و چرا گلم پژمرد نمی دانم

معمایی پیچیده است زندگی که از آن گریز نیست

گاهی بی آنکه دلیلی داشته باشد غمگینت می کند و گاهی بی دلیل به مسخره بازی های آن می خندی

باشد که زمان خندیدم من به همین زودی فرا رسد .

باشد که عشق معجزه ای دیگر کند.

باشد که گرمای عشق بر دل بهانه گیرم اثری دیگری گذارد


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
    پلینازم من
    گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
    ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
    احوال نامه
    اوضاع نامه ای مشوش
    روز پدر
    عشق
    بازم دارم خواب میبینم
    تولدانه مادرانه
    شیپوری چی خبری آورده
    عید مبارکی
    همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
    وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •