سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من از آنچه نمی دانید نمی ترسم؛ ولی بنگرید در آنچه می دانید چگونه عمل می کنید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----632102---
بازدید امروز: ----22-----
بازدید دیروز: ----27-----
خاطرات یک زندگی عاشقانه

 

نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
شنبه 87/3/25 ساعت 9:58 صبح

خلاصه ما راهی همدون شدیم و توی راه هم که بسیار مشعوف شدیم که جزو طبقه خوشبخت جامعه بوده ایم که بلیط گیرمان آمده است

صندلیمان هم پشت سر دختر و پسر جوان بود و از شیرین کاریها و بی جنبه بازی های این دو جوان رشید که از شواهد بر می آمد دوستند فیض بردیم و کلی با رامین زیر پوستی قه قهه زدیم

آخه از سر و کول هم زیادی بالا می رفتن ما هم چشمامون خود بخود می افتاد به حرکات و گفته های این دو و ...

به همدان رسیدیم و سر فرهنگیان از اتوبوس پائین جهییدیم و طی قرار قبلی منتظر شدیم که مادر و پدر رامین هم برسند و سوار بر ماشین آنها به منزل پدر بزرگ رامین برویم و بعد از انتظاری نه چندان طولانی آنها رسیده و راهی خانه بابا بزرگ شدیم و از راه که رسیدیم کلی خوشحال شدند و کلی خوش گذشت و فردایش را به دید و بازدید خانواده پدری رفتیم  و سعی کردیم حتی شده نیم نگاهی ما را ببینند .

خلاصه ظهر چهارشنبه ای وسط مهمانی قرار شد که خاله و مادر بزرگ و پدر بزرگ رامین به بانه برن پدر و مادرشم راضی شدن به ما هم اصرار که شما هم بیاین ما هم بالفطره ددری و فراری از خونه پیشنهاد رو  روی هوا زده و گفتیم خوب ما که ماشین نداریم ولی باهاتون میایم تا حرفتونو زمین نداخته باشیم.

راه افتادیم توی راهم کلی خنده و شوخی و رسیدیم به راه دیواندره نمی دونید چقدر راهش قشنگ بود تمام تپه ها و دشتهاش همشو گندم کاشته بودن و رنگش سبز خوش رنگی بود زنهای کردم خیلی قشنگ لباس می پوشیدن لباسهای زری دار با رنگهایی فوق العاده قشنگ  و زیبا خیلی قشنگ بود به خدا

ماشاءاله غرب کشور خیلی از نظر آب غنی است باورتون میشه تمام منطقه ای که من دیدم با سیستم آبیاری قطره ای پوشش داده شده بود ای ول به استفاده از تکنولوژی جدید

سقز رو هم رد کردیم ماشاءالله اونجا گله های گاو و گوسفند خیلی زیاد بودن دوغ محلی هم می فروختن

خیلی راه قشنگی داشت یعنی رفتن به اونجا اگه حتی فقط به خاطر راهش بود می ارزید

خلاصه رسیدیم بانه شهر کوچیک و خوبی بود یه عالمه هم مسافر اومده بود اما عیبی که داشت مسافر خونه و هتل خوبی نداشت و از طرفی سرویس بهداشتی خوبی هم نداشت

اما مردمش خیلی مردم خوبی بودن مردمی صادق و خوش پوش بودن لباس کردی پوشیده بودن همه مرداش ولی عجب جنسائی داشت لباساشون همه مرتب و تمیز  

و چه قیمتهائی چه قیمت هائی باوتون نمیشه نصف تهران

شامپوی هد اند شولدر بزرک 3000 تومان تهران 5500

ال سی دی هاش هم الااقل200 یا 300 تومان (هزار تومان) ارزونتر از تهران بود

خیلی خوب بود پیشنهاد میکنم اگه قصد خرید داردید سری بزنید ضرر نمی کنید

و ادامه ماجرا در نوشته بعدی

تا بعد بای


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
    پلینازم من
    گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
    ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
    احوال نامه
    اوضاع نامه ای مشوش
    روز پدر
    عشق
    بازم دارم خواب میبینم
    تولدانه مادرانه
    شیپوری چی خبری آورده
    عید مبارکی
    همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
    وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •