سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس حکمت، مدارا کردن با مردم است . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----632003---
بازدید امروز: ----60-----
بازدید دیروز: ----17-----
خاطرات یک زندگی عاشقانه

 

نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
پنج شنبه 86/10/27 ساعت 10:49 صبح

?     نگاهی خالی از احساس از روی ترحم بر رخم انداخت و با یک حرف تو خالی جوابم داد

?     جوابش جان من را سوخت

?      زبانم دوخت

?     به من گفتش نمیخواهد مرا اکنون

?     ولی شاید بیاید روزی از راهی

?     و اندام مرا شاید بگیرد در بغل لختی

?     و من افسون میخوردم که شاید او نمیداند من نخواهم ماند ، خواهم مرد

?     و او آرام بی شکی از اینجا رفت

?     جانم رفت روحم رفت

?     و شاید آرزو هم رفت

?     نمیخواهم از این دنیا بجز یارم بیا برگرد

?     و این دل را چراغانی کن از گرمای بودنهات

?     خدایا من چه میبینم

?     از آن راهی که یارم رفت کسی در جاده میآید

?     خدایا من چه میبینم

?     خدایا اوست

?      چنین آرام چنین سنگین

?     و با لخند

?     بسویم باز میآید

?     عجب با ناز میآید

?     چه دارم گویمش اکنون بجز اندوه دوری ها

?     بجز درد صبوری ها

?     بدو گفتم چرا رفتی چرا کشتی دلم را در حصار تنگ این عالم

?     و او آرام و او مغرور

?     نگاهی کرد پر از عشق

?     که ای دیوانه عاشق نرفتم من همیشه در همین نزدیک همیشه بوده ام اینجا

?     تو را گفتم که خواهم رفت

?     تا من نیز درد عشق را در تو ببینم
 و شاید آرزو گردم

?     دور از ذهنت که چون آیم بگیرم دستت و گویم

?     عزیزم، عشق من ، ای مهربانم دوست دارم و میدانم تو هم عاشق تر از مائی

?     گلم من پیش تو هستم برای تا ابد بودن برای زندگی هائی که پیوسته تو را تکرار میکردند

?     بیا بنشین عزیزم خوب میدانم که پاهایت دگر تاب و توانش را ز کف داده

?     ولی حالا پس از این روزهای سخت که میدانم برایت سال و ماهی بود

?     برکشتم که گویم درد دوری تو را منهم

?     شکستم ناز من منهم

?     تو را کم دارم و میدانم اکنون هم

?     تو هم میخواهیم بی حد

?     تو زیبای منی ، من هم

?     تو را عاشق شدم اما

?     نمیدانستم تو هم چون من

?     ولی اکنون نگارم خوب میدانم

?     که دارم دوستی لایق

?     که گشته او به من عاشق

?     11/7/85 آن روز تو از من خواستی 2 روز دیگر اصلاً با هم صحبت نکنیم و نمیوانی بر من چه گذشت عزیزم

این شعر را برای آن روز خودم گفتم

این یه یادآوریه البته همین متنو تقریباً توی آرشیو مهرماهم هست

این یه کپه برای یادآوری


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
    پلینازم من
    گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
    ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
    احوال نامه
    اوضاع نامه ای مشوش
    روز پدر
    عشق
    بازم دارم خواب میبینم
    تولدانه مادرانه
    شیپوری چی خبری آورده
    عید مبارکی
    همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
    وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •