سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، ریختن خون (قربانی) و غذا دادن به مردم و یاری کردن دادخواهان را دوست دارد . [امام باقر علیه السلام]
کل بازدیدها:----631906---
بازدید امروز: ----54-----
بازدید دیروز: ----46-----
خاطرات یک زندگی عاشقانه

 

نویسنده: بیابان گرد/درین مقام مجازی بجز پیاله مگیر
چهارشنبه 86/1/15 ساعت 11:12 صبح

سلام

سلامی بهاری

به خالق بهار

و سلام به همه دوستان مهربان و خوبم

و سلام به تو

به تو که بهارم با تو زیباتر شده بود

در بهاری پر از سفر با کوله باری از عشق و مرکبی از صفا

این بهارمان یادش ماندگار باد

مینویسم تا بر ماندگاریش بیافزایم

روز اول فروردین سفر را از ساعت 7 آغاز کردیم و شب هنگام ماشین خاموش شد و دیگر روشن نشد.

روز دوم فروردین از شهر آبا و اجدادیمان به سمت ماشین که یک ساعت مانده به شهر خاموش شده بود ، به راه افتادیم و به سمت ییلاق رفیتم برای تو عزیزم روز خسته کننده ای بود چرا که از صبح تا شب مشغول دیده بوسی با فامیل ما بودی.

روز سوم روز فرار بود به شهر تا به اتفاق برادرم آثار قدیمی شهر را ببینیم آب انبارها، موزه مشاهیر، عمارت شوکت آباد، و بلاخره ساعت سه کبابی خوب و معروف که از آن کباب و پاچین(قسمت گوشتی بال مرغ که به سبک جوجه کباب درست میشود) گرفتیم و در پارک به اتفاق هم کنار شر شر آب روان و سبزه های زیبای آن خوردیم.

روز  چهارم و پنجم به دید و بازدید های معمول گذشت و روز ششم قصد داشتیم به سمت شهر برویم و از آنجا به سمت مشهد و تهران . که همه فامیل به بدرقه ما آمدند و ما را در آغوش کشیدند و برایمان سلامتی آرزو کردند.ساعت چند بود ساعت 8

و ما را با عشق روانه شهر کردند ساعت 2.5 به سمت مشهد به راه افتادیم با کوله باری بزرگ از سوغاتی هایی که برای خانواده من و تو بود. یادم میآید آن روز تو تمام سعیت را کردی که به مادرم و برادرم خوش بگذرد.

در راه از 2 کاروان سرای دوران قاجار بازدید کردیم و به مشهد رسیدیم ساعت 10

به زیارت رفتیم زیارت آن غریب که بسیار غریب نواز است

ایادم میآید وقتی از حرم بیرون آمدی چهره ات از همیشه آرام تر شده بود

مهربان قشنگم به من گفتی اصلاً برای خودت به تنهائی دعائی نکردی و بیشتر برای سلامتی هر دومان و آرامش زندگیمان دعا کرده ای و برای سلامتی خانواده های خوب و مهربانمان .

و باز به من گفتی که بیشتر از قبل دوستم داری و اینکه آنقدر تحت تاثیر مشهد قرار گرفته ای که اگر برادرم برای برگشت به تهران عجله نداشت دوست داشتی 3 روز را حرم امن امام رضا بگذرانی

و ساعت 6 یا 7 از مشهد به راه افتادیم تا به سمت تهران بیایئم در راه فقط خندیدیم .

ساعت 9 بود که به تهران رسیدیم .

داشت یادم میرفت در بین راه به قدمگاه امام رضا نیز رفیتیم عجب بنای زیبایی بود .

و بعد از یک روز استراحت روز 9 فروردین به سمت شهر زیبای تو به راه افتادیم همدان را میگویم آنجا نیز به دید و بازدید گذشت بجز روز دهم که با هم به سمت پیست اسکی رفتیم و کلی خوش گذشت و بلاخره روز دوازدهم به تهران آمدیم و سیزده را در تهران بدر کردیم .

 

نه فکر کنی سفر نامه نوشتم اما اگر نمی نوشتم شاید 10 سال دیگر جزئیات را فراموش میکردیم

یادم رفت بگویم در کنار تو همه روزهای عید و همه روزهای سال گذشته به من خیلی خوش گذشته

 و اینکه مطمئناً بعد از این هم بسیار خوش خواهد گذشت

دوستت دارم و بابت همه خوبیهایت از تو تشکر میکنم .

عکسهای سفر را هم شاید شنبه در سایت گذاشتم

 

 


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چی خواستی تا الان و چی شدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    تبیریک عید نوروز و اخبار نی نی
    پلینازم من
    گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
    ما به منبر میرویم شما هورا بکشید
    احوال نامه
    اوضاع نامه ای مشوش
    روز پدر
    عشق
    بازم دارم خواب میبینم
    تولدانه مادرانه
    شیپوری چی خبری آورده
    عید مبارکی
    همچی همینطوری یکهویی یکهو شد
    وقایع الاتفاقیه روی تولدانه
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •