• وبلاگ : خاطرات يك زندگي عاشقانه
  • يادداشت : دل نوشته
  • نظرات : 2 خصوصي ، 4 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    +
    .
    + يه رامين عجيب و غريب 

    رفتى
    بدون ِ خداحافظى
    اما دلم نشكست!
    چون مي‌دانستم
    «دلى از سنگ ببايد به سر ِ راه ِ فراق»

    رفتى
    و حسرت ِ آن نيم نگاه ِ آخر بر دلم ماند
    اما دلم نشكست!
    چون مي‌دانستم
    «روى ار به روى ما نكنى حكم از آن تُست»

    رفتى
    و سراغم را هم نگرفتى!
    اما دلم نشكست!
    چون مي‌دانستم
    «نه عجب كه خوبرويان بكنند بى‌وفايي»

    مي‌داني از چه دلم شكست؟
    از اين‌كه وقتى مي‌رفتى باران مي‌باريد!

    با خودم گفته بودم كه بعد از رفتنت
    بدون آنكه ببينى
    بدون ِ آنكه كسى ببيند
    خاك ِ راهت را سرمه‌ي چشمانم كنم
    اما اشك ِ آسمان رد ِ پايت را شست و رفت!

    با خودم گفته بودم كه بعد از رفتنت
    بوي بودنت را در آغوش مي‌گيرم
    باران آن را هم شست و رفت

    حالا من مانده‌ام و
    کاسه‌ي آبى كه آورده بودم پشت ِ پايت بريزم!

    + يه رامين عجيب و غريب 
    حقيقت دارد
    تو را دوست دارم
    در اين باران
    مي خواستم تو
    در انتهاي خيابان نشسته باشي
    من عبور كنم
    سلام كنم
    لبخند تو را در باران
    مي خواستم
    مي خواهم
    تمام لغاتي را كه مي دانم براي تو
    به دريا بريزم
    دوباره متولد شوم
    دنيا را ببينم
    رنگ كاج را ندانم
    نامم را فراموش كنم
    دوباره در آينه نگاه كنم
    ندانم پيراهن دارم
    كلمات ديروز را
    امروز نگويم
    خانه را براي تو آماده كنم
    براي تو يك چمدان بخرم
    تو معني سفر را از من بپرسي
    لغات تازه را از دريا صيد كنم
    لغات را شستشو دهم
    آنقدر بميرم
    تا زنده شوم...
    + يه رامين عجيب و غريب 
    و دلتنگي مرا جرعه جرعه نوشيد
    ياد روزهاي گذشته
    و آن آنچه مي خواستيم و آنچه باور داشتيم
    و اينک گذار زمان , که ما را در مي نوردد
    بي رحمانه و خاموش ...
    ياد روزهايي که عاشق بود و عاشق بود
    و حالا در گرداب هزارتوي توي روزگار , دنبال خويشتن است
    و کسي را نمي بيند ؛ حتي عشقش را
    واي بر من
    بدنبال کدامين گم گشته اي ؟؟؟
    بدنبال کدامين آرمان و انديشه اي ؟؟؟
    و بدنبال کدامين راه نرفته اي ؟؟؟
    واي ...
    و اگر خدايي نبود ...
    من را چه شده ؟؟؟
    من ؟؟؟
    ديگر مني نيست
    ديگر چيزي نيست ...
    و اين ها خود نشان مي دهد سرگشتگي هاي ذهن مرا
    خدايا
    يا مقلب القوب و البصار
    يامدبر اليل و نهار
    يا محول الحول و الحوال
    حول حالنا الي الحسن الحال